نوشته های یک مسافر
نوشته های یک مسافر

نوشته های یک مسافر

حساب مسدود

دیروز ظهر که همسر خواست برای برنامه ی باشگاهش کارت بکشه زنگ زد و گفت کارت موجودی نداره( 4 ماهه که حساباش مسدوده به خاطر وام مضاربه ی شوهرخواهرش و حقوقشو به حساب من میزنن) گفتم امکان نداره .متوجه شدم که حساب های منم که ضامن یه کارت اعتباری برای خواهرش شدم هم مسدود شده.دو سه روز قبل قسط  داده بود (البته هنوز کلی موقع داره). عملا دو تا ادم بدخت که دیگه نون هم نمیتونستیم بخریم.پول نقد هم نداشتیم.تا اینکه خواهر گرامشون امروز صبح رفتن شعبه و توضیح دادن که قسط پرداخت شده .اما نمیدونستن که اقساط کارت اعتباری رو اگه از سامانه ی بام پرداخت کنی دو سه روز طول میکشه و باید با سایت مخصوص خودش پرداخت کنی که همون موقع وارد سیستم بشه. خلاصه که کارت اعتباریتونو با بام پرداخت نکنید یا چند روز زودتر قسطاتونو بدین.

دیروزمونو گند زدن تا صبح که خوشبختانه درست شد. 

خلاصه که این دو ر  و زمونه برای هیچ کسی ضامن نشین که فقط اعصاب و آرامشتون به هم میریزه.

در ضمن لعنت بهشون که اینقدر کارمزد و بهره از مردم میگیرن.آخه هر چی درمیارن میره برای قسط وام.دیگه مردم چی بخورن. اعصاب برای هیچ کس نمونده.

ناهار فلافل باید درست کنم.بعدشم باشگاه دارم.غذای فردا هم هست.هرروز آشپزی کردن واقعا خسته کننده س.تازه من هنوز بچه ندارم که کارام بیشتر بشه ولی هنوز وقت کم میارم.دندونپزشکی هم قرار بوددیروز  برم که بانک حالمو گرفت.

همین دیگه.

چرا من نمیتونم ثابت بنویسم؟

آخرین یادداشتم مال بهمن سال گذشته بوده.یادم میره که نوشتن اینجا چه قدر در تخلیه ی روحی و سبک شدنم کمک میکنه.اوضاع سختی رو گذروندم قرصامو قطع کردم.به جاش دو هفته ای میشه که باشگاه رو شروع کردم.اولاش گفتم چه غلطی کردم ولی بعدا برام راحت و دوست داشتنی شد.

سه ماه سال گذشت و ذره ای به اهداف امسالم نزدیک نشدم.جز اینکه تو نتایج اولیه ی ارشد قبول شدم.

تازگیا سخته برام  آشپزی کردن.فریزر ساید هم کوچیکه نمیشه زیاد غذا ذخیره کرد.

دیشب رفتم لباس برای باشگاه بخرم، دوتا نیم تنه و یه تی شرت ویه لگ شد سه میلیون و هفتصد هزار تومان.مخم سوت کشید ولی جنس خوب همینه.هر چی پول بدی بیشتر آش میخوری.

چند وقته که سعی کردم کمتر خوراکیای ناسالم بخرم .هم پولم سیو میشه و هم وزنم میاد پایین.متاسفانه بین 68 و 69 گیر کرده و کم کم باید ده پونزده کیلویی کم کنم.

یه ماه پیش 30 سالم شد و چند وقته فکر افزایش قد مثل خوره افتاده تو جونم.تو نوجوونی 168 بودم ولی الان 165 شدم .خب الان گودی کمر وگردن دارم.زانوهام صاف نمیشن.شونه هام جمع شدن.اینا تو قد تاثیر دارن.یه خورده روش های اصلاحی رو چند ماه استفاده کنم ببینم چی میشن.

یه روش دیگه خوندم به اسم سابلیمینا ل یه همچین چیزی. بعضیا میگن خوبه بعضیا میگن فایده نداره بعضیا میگن مخربه. کار ما از این حرفا گذشته.

هفته ی پیش یه بحران خیلی بدی تو اداره داشتم.یه خاطر یه مشت ادم حروم زاده ی دروغگو. اصلا نمیخوام دیگه بهش فکر کنم.

+ سعی می کنم هرروز بنویسم برای حال روحیم بهتره

چه روز خوبی

امروز صبح هر چی منتظر موندیم رییس دیوونمون نیومد.بعد فهمیدیم آدم حسابمون نکرده و نگفته که امروز مرخصیه.روز پرکاری بود اما  فقط خستگی جسمی داشت و ذره ای خستگی روحی  نداشتیم به یمن نیومدنش. دیدم خیلی اوضاع کمد مدارک مراکز  خرابه همشونو بیرون اوردم و مرتب کردم و با کاغذ اسم هر قسمتو نوشتم و کمد ها رو پارتیشن بندی کردم.خیلی خوب شد

امروز خیلی بادوم زمینی طعم دار خوردم .یعنی عذاب وجدان داشتم ولی خوشمزه بود.وای رژیمم

امروز یه کم ورزش کششی کردم .غداهم تو فریزر داشتم.(غذاهای فریزرم تموم شد )

مونده تمیز کردن خونه که فقط ظرف شستن و لباس شستن و جمع کردنه و خوندن درس

شب شد برم دیگه

چه خبره این همه کار؟

امروز اینقدرکار بود که فرصت خوردن چای داغ هم نداشتم.به خاطر تعطیلی پنج شنبه ها یه خورده کارا زیاد شده ولی به تعطیلیش می ارزه

اونقدری خسته بودم که بعداز ازساعت 4 تا 6 خواب بودم

میخواستم ورزشمو بی خیال بشم ولی گفتم نه بادید انجامش بدم.الانم مونده غذای فردا که تو فریزر یه چیزی برمیدارم و فقط برنج درست میکنم.تمیز کردن خونه هم زیاد وقت نمیگیره و میمونه درسم که چون خوابیدم میتونم تا اخر شب بخونم.

+دیروز یه مطلب خوندم که دستگاه ه های UV لاک خشک کن باعث نابود کردن DNA میشه منم تصمیم گرفتم فقط یه مانیکور ساده برم و خودم لاک بزنم.هرموقع هم بخوام رنگشو عوض میکنم.تازه ناخنامم نازک و شکننده نمیشن.

+ امروز قفلی زدم رو آهنگ همراز محمد پسر حبیب

+دوباره وزن کم کردم


اخلاق جدید

از امروز رویه ی کاریمو عوض کردم دیگه با کسی تو اداره صمیمی نمیشم.هر چی که که میدونم ونمیگم و خشک وجدی کار میکنم تا ساعت کاری تموم بشه. خیلی هم پربازده بود.امروز همکارم مریض بود و واقعا نابود شدم باحجم کاری بالا و اینکه یه همکار مهمان داشتیم که بیماری سرطانش تازه مشخص شده بود وپسرش اومده بود برای کاراش.با وجودکلی مشکل کارش حل شد ولی چقدراسترس داشتم .چون طرف داشت تو بیمارستان جون میداد.

ورزش کردم ودوش گرفتم.خیلی فرم بدنم و انعطافم بهتر شده الانم میخوام شروع کنم به درس خوندن تا همسر بیاد.

+رو یه اهنگ جدید فرانسوی قفلی زدم به اسم   Ma Chérie ازNaïka.

+برای فردا بادمجون نمک زدم تا با گوشت چرخ کرده درست کنم.

+میخوام یه روز غذای گوشتی درست کنم یه روز گیاهی .یه روز با نون یه روز با برنج.

+بیشتر ازیه هفته س که لباسایی که سفارش دادم نیومدهقبلا ازش سفارش داده بودم و طرف مطمئنا میفرسته.

برم سراغ درسام