نوشته های یک مسافر
نوشته های یک مسافر

نوشته های یک مسافر

حال خراب

حال خرابه یعنی هم حال از نظر زمانی با این اوضاع مملکت و هم اوضاع و احوال درونیم

خیلی وقته سراغ وبلاگم نیومدم

از کنکور که نگم . ساعت یک صبح رسیدم به شهری که ازمون داشتم و صبح همه لطف کردن 5 صبح بیدارم کردن. و طبیعتا سر جلسه خراب کردن بود . حیف از تلاشم . از اون بدتر 7 صبح سر جلسه کولر روشن کردن  و من سینوزیتی مردم اخرش با کلی زور زدن ساعت 11 بلند شدم و زدم بیرون.

ناراحتم از خانواده ی مادرم که میدونستن من هشتم کنکور دارم اونم یزد حاضر نشدن که مراسمو یه هفته عقب بندازن تا اینجوری نشه عوضش دو روز قبل کنکور میگن خب می رفتی حالا  لازم نبود باشی. منم میدونستم که اگر نباشم تا اخر عمرم نیش می زنن که چهلم بابابزرگش نبود. 

دیگه از همه چی بریدم . هیج جا کار نیس حتی با اون رشته ی داغون قبلیم .

پزشکی هم پرید. با اوضاع ارز هم  نمی تونم علوم پایه بخونم و برم . 

از همه جا خوردم به بن بست . من یه جوون 25 ساله دیگه هیچ امیدی ندارم و ارزوهام از بین رفتن . 

تنها راه نجاتم مردنه