نوشته های یک مسافر
نوشته های یک مسافر

نوشته های یک مسافر

چهارشنبه 19 آبان

+امروز سالروزیه که برای اولین بار پامو تو اون اداره ی لعنتی گذاشتم .من که داشتم درس میخوندم با یه تلفن مسیرمو عوض کردم و جقدر اشتباه کردم. فکر میکردم فقط پول مهمه . درسته که مهمه ولی از اون مهمتر حسیه که باید به کارت داشته باشی. وقتی از کارت متنفر باشی به مرور زمان جسم و روحتو نابود میکنه .مهمترین چیزایی که هر آدمی داره.


+ آی بی اس روده و حساسیت ریه کم بود که دیسک گردن و کمر هم بهش  اضافه شده.  دکتر گفت 20 روز باید استراحت کنی و گفتم نمیشه و آخرش برام 10 روز استعلاجی نوشت.فرداش که به رییس گفتم اخم کرد و هیچی نگفت . همین رییسی که اضافه کار منو کمتر از بقیه میده و میدونه که بیشتر از همه کار میکنم ولی بازم بی شرفه.

منم امروز و فردا و شنبه رو مرخصی گرفتم.3 روز مرخصیه اما عوضیا جمعه رو هم حساب کردن و 4 روز تو سیستم ثبت کردن. میدونی اصلا برام مهم نبود فقط میخواستم چند رو از اون فضای مسموم دور باشم و تصمیم هم گرفتم از 2.5 روزی که در ماه مرخصی دارم حتما ماهی یک روز مرخصی بگیرم  و بقیه ش رو جمع کم برای مسافرت طولانی مدت.

حالا همکارم که سوگلی رییسه و از من کمتر کار میکنه و اضافه کار الکی براش میخوره این سه رز تنها کار کنه تا بفهمه کار کردن یعنی چی. البته اونم اینقدر پررو هست که همه کارا رو روی هم تلنبار کنه تا من بیام ولی دیگه کور خوندن .دوران خودکشی تو کار تموم شد .منم میشم مثل خودشون حداقل از اینکه اضافه کارمو اینجوری رد میکنه دلم نمیسوزه .

بعضی وقتا به این یقین میرسم که ما ایرانی ها پست فطرت ترین آدمای روی زمینیم.

 

+ دیروز دوز دوم واکسن آسترازنکا رو زدم و مثل قبل داغون نشدم دوز سوم هم 6 ماه دیگه س.

من روبات نیستم

+  یه هفته س یه درد جدید پیدا کردم . همیشه گردن و پایین کمرم درد میکرد .اما الان دست چپ هم اضافه شده و کمی هم پای چپ. برای پس فردا وقت دکتر دارم .

چرا اهر هفته ها مثل برق و باد میگذره .اصلا خستگی آدم در نمیره . تو ان خراب شده همه کارا افتاده رو دوش من بدبخت .همکارم که همش با گوشی بحث غیر کاری داره و همش بیرون جیم میشه و منم که باید صبح تا ظهر پشت صندلی کارا رو جلو ببرم. یه مدت سعی کردم مثل خودش رفتار کنم به حدی کارای عقب افتاده زیاد شد که از چشم من میدید. باسری هام که خودشونو میزارن برای ما و من واقعا بریدم هنوز 4 ماه از استخدامم میگذره و تمام انرژی و توانم رو ازم میگیرن.  اخرشم برای اون اضافه کاری الکی میزنن و برای من نه .چون فرزند همکر بازنشسته شون هست.


+ به این فکر میکنم که اگه گیر یه خونواده ی نادون نبودم الان منم یه رشته ای میخوندم که دوست داشته باشم و تا اخر میخوندم و اپلای میکردم و میرفتم ولی با 28 سال سن حس میکنم بدبخت ترین ادم دنیام.




تغییرات خوب-دوشنبه 3 مهر

+کتاب 5 ثانیه تموم شد و وقتی تکنیکشو استفاده میکنم میبینم همچین بی تاثیر هم نیست. کتاب مزرعه حیوانات رو خوندم که یه قسمت کتاب ناقص بود و عصبانیم کرد از بعضی کتاب فروشای بی فرهنگی که سر ادمو اینجوری کلاه میزارن .یادم نیس از کی خریدم وگرنه پیگیری میکردم تا بفهمه اینا زرنگ بازی نیس و بی شعوری مطلقه.

الان کتاب مزایای منزوی بودنو شروع کرد و واقعا جذبم کرده .از یه لحاظی شخصیت کتاب شبیه منه .البته فعلا.

کتاب انسان خردمند تموم نشده ، هر وقت یه تیکشو میخونم کلی عصبی میشم که گونه ی ما چه به روز زمین آورده که نتیجه ش شده این فجایایی که شاهدش هستیم.+


+ رژیم غذاییم بیشتر گیاه خواری شده البته ترکیبیه.ولی حالم خیلی بهتره حدود 1.5 کیلو هم کمتر از ده روز وزن کم کردم.


+دو هفته پیش دکتر قلب رفتم که به خاطر ضربان قلب بالام بهم قرص کنکور داده که حس میکنم بدتر شدم.البته تا حالا سه تا دونه بیشتر نخوردم.

دکتر غدد هم برای تیروئیدم رفتم که ازمایش ani tpo  برام نوشت که فهمیدم سیستم ایمنیم به تیروئیدم حمله میکنه و باعث شده که متورم میشه.خیلی وقته که این مشکلو دارم تازه به فکر درمان خودم افتادم. چند روز پیش برای معاینه رفتم دندونپزشکی ارتودنسی.گفت باید چهار تا دندون بکشم والانم شک دارم که این کارو بکنم یا نه.تازه کلی  دندون هم باید درست بشن.


+تو اداره فهمیدم یکی از دوروبریا میره ریز به ریز کارایی که میکنیم و گزارش میده برای خودشیرینی. چقدر نفرت انگیز . امروز با یه نفر دیگه دعوا کرد کلا کارش دعواس و همش حراسته .معلوم نیس چقدر پشت سر من حرف زده .حالا خوبه من سرم به کارخودم گرمه.باید بیشتر مواظب باشم .یه مشت عوضی دور و برم هستن 


+  از اینکه فعال تر شدم خیلی خوشحالم .به برنامه م یوگا و ورزش و دنس اضافه کردم .رژیم  تقریباکنترل شده ای دارم .خونه همیشه مرتبه و بیشتر آشپزی میکنم .حس میکنم روحیه م خیلی بهتره.