نوشته های یک مسافر
نوشته های یک مسافر

نوشته های یک مسافر

من روبات نیستم

+  یه هفته س یه درد جدید پیدا کردم . همیشه گردن و پایین کمرم درد میکرد .اما الان دست چپ هم اضافه شده و کمی هم پای چپ. برای پس فردا وقت دکتر دارم .

چرا اهر هفته ها مثل برق و باد میگذره .اصلا خستگی آدم در نمیره . تو ان خراب شده همه کارا افتاده رو دوش من بدبخت .همکارم که همش با گوشی بحث غیر کاری داره و همش بیرون جیم میشه و منم که باید صبح تا ظهر پشت صندلی کارا رو جلو ببرم. یه مدت سعی کردم مثل خودش رفتار کنم به حدی کارای عقب افتاده زیاد شد که از چشم من میدید. باسری هام که خودشونو میزارن برای ما و من واقعا بریدم هنوز 4 ماه از استخدامم میگذره و تمام انرژی و توانم رو ازم میگیرن.  اخرشم برای اون اضافه کاری الکی میزنن و برای من نه .چون فرزند همکر بازنشسته شون هست.


+ به این فکر میکنم که اگه گیر یه خونواده ی نادون نبودم الان منم یه رشته ای میخوندم که دوست داشته باشم و تا اخر میخوندم و اپلای میکردم و میرفتم ولی با 28 سال سن حس میکنم بدبخت ترین ادم دنیام.




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد