نوشته های یک مسافر
نوشته های یک مسافر

نوشته های یک مسافر

برنامه ریزی

همیشه فکر میکردم خانواده ی خودم بی فکر و بی برنامه ن و زیاد از چیزی رو از قبل مشخص کردن خوششون نمیاد تا اینکه ازدواج کردم و فهمیدم که ادمای داغون تری هم وجود دارند . خب از تعارف زدن هم خوشم نمیاد چرا دروغ بگم . به هر حال مهم نیس همه جای دنیا این ادما هستن . 

دیروز رفتم کتابخونه و درس خوندم . اگه هر روز برم حتی نصف روز میتونم بودجه بندی ازمونا رو تموم کنم . مرغ عشق ابیم حالش خوب شد.خوشحالم.

مسافرتمونم به لطف خانواده م اصلا طبق برنامه پیش نرفت .دیگه عادت کردم .

دندونام باید درست بشه اما دریغ از یه قرون پول .

اخبار سیاسی و... رو دنبال نمیکنم و اعصابم اروم تره . به درک که قراره چی بشه .

چقدر چرت و پرت میگم . همش از بی حوصلگیه . برم به برنامه م برسم .

کلی برنامه ی پیش رو دارم

پیاده روی ها و ورزش ها و رژیم غذایی تو این ده روز تاثیر خیلی خوبی داشته، درسته که هنوز راه زیادی دارم ولی برنامه م تا عید نوروزه که حدود ده کیلو به تدریج کم کنم.

یه مسافرت پیش  رومه و بیش از هر چیزی بهش احتیاج دارم تا مغزم استراحت کنه برای شروع قوی تر. یکی از هم اتاقی های خوابگاه چند روز پیش پیام داد و گله کرد که سراغی ازش نمیگیرم  و  وقتی باهاش حرف زدم شروع کرد از زمین و زمان غرغر کردن .پیچوندمش و گفتم شرایط برای همه سخته .یه جورای از دستش خلاص شدم .گفته بودم حوصله ی ادمای غرغرو و منفی نگرو  ندارم . نمیخوام گند بزنن تو انرژیم .واسه موفقیت نیاز به ادمای مثبت دارم.

تو خونه درس خوندن سخته .چون تنهام زیاد فکرم پرواز میکنه .بعد از مسافرت هم میرم کتابخونه .غذا هم روز قبلش درست میکنم و میذارم که بابت اون مسئله ای نباشه.

یکی از دوستام زبانش ضعیفه . یه مقاله داده که ترجمه  کنم .درسته مربوط به رشته م نیس و قبول کردنش ریسکه ولی باید سطح زبانمو یه قلقلک بدم تا انگیزه م قوی تر بشه برای تقویت و تسلط به انگلیسی .اموزش زبان های دیگه رو هم گذاشتم کنار  و چیزای دیگه تا بعد کنکور.به این میگن تجربه گرفتن از اشتباهات . اهمیت میدم به اولویت هام .وقتی رشته ای که خواستم قبول شدم بقیشو در کنارش یاد میگیرم . انرژی باید روی یه هدف متمرکز بشه .

هوا شده همون چیزی که میخوام .خنک و ابری . اگه انتخابی باشه من پاییز و زمستونو میزاشتم  رو تکرار .شایدم دو فصل اول بهارو هم اضافه میکردم. 

کتابی که این روزا شروع کردم ، ایین زندگی  از دیل کارنگی هست که تو تایم مسافرت میخونمش.

اموزشگاه زبان هم از اواخر پاییز میرم .احتیاج به پارتنر دارم که تو اسپیکینگ بهتر بشم که ندارم.

دو تا ازمون اول سنجشو نتونستم بگیرم چون با برنامم تداخل داشت و البته وقت نمیکردم مباحثشو تموم کنم .

دلم میخواد سال دیگه این موقع اون نتیجه ای که میخوام و به دست بیارم و مخصوصا به اون کسایی که همش میگفتن تو هیچی نمیشی نشون بدم که این منم  همون که باورش نداشتید و شکست و افسردگیش خوشحالتون میکرد . و از همه مهمتر مامانم دستم از سرم برداره که این ازمونای مزخرف استخدامی شرکت کنم.

الانم باید خونه رو تمیز کنم و وسایلو جمع کنم .

آبی(مرغ عشق نر ) چند روزه حالش خوب نیست و خیلی نگرانشم .