نوشته های یک مسافر
نوشته های یک مسافر

نوشته های یک مسافر

برنامه ریزی

همیشه فکر میکردم خانواده ی خودم بی فکر و بی برنامه ن و زیاد از چیزی رو از قبل مشخص کردن خوششون نمیاد تا اینکه ازدواج کردم و فهمیدم که ادمای داغون تری هم وجود دارند . خب از تعارف زدن هم خوشم نمیاد چرا دروغ بگم . به هر حال مهم نیس همه جای دنیا این ادما هستن . 

دیروز رفتم کتابخونه و درس خوندم . اگه هر روز برم حتی نصف روز میتونم بودجه بندی ازمونا رو تموم کنم . مرغ عشق ابیم حالش خوب شد.خوشحالم.

مسافرتمونم به لطف خانواده م اصلا طبق برنامه پیش نرفت .دیگه عادت کردم .

دندونام باید درست بشه اما دریغ از یه قرون پول .

اخبار سیاسی و... رو دنبال نمیکنم و اعصابم اروم تره . به درک که قراره چی بشه .

چقدر چرت و پرت میگم . همش از بی حوصلگیه . برم به برنامه م برسم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد