نوشته های یک مسافر
نوشته های یک مسافر

نوشته های یک مسافر

چه روز خوبی

امروز صبح هر چی منتظر موندیم رییس دیوونمون نیومد.بعد فهمیدیم آدم حسابمون نکرده و نگفته که امروز مرخصیه.روز پرکاری بود اما  فقط خستگی جسمی داشت و ذره ای خستگی روحی  نداشتیم به یمن نیومدنش. دیدم خیلی اوضاع کمد مدارک مراکز  خرابه همشونو بیرون اوردم و مرتب کردم و با کاغذ اسم هر قسمتو نوشتم و کمد ها رو پارتیشن بندی کردم.خیلی خوب شد

امروز خیلی بادوم زمینی طعم دار خوردم .یعنی عذاب وجدان داشتم ولی خوشمزه بود.وای رژیمم

امروز یه کم ورزش کششی کردم .غداهم تو فریزر داشتم.(غذاهای فریزرم تموم شد )

مونده تمیز کردن خونه که فقط ظرف شستن و لباس شستن و جمع کردنه و خوندن درس

شب شد برم دیگه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد