-
hello again
چهارشنبه 27 تیر 1403 23:43
تقریبا یادم رفته بود که اینجا رو دارم. برام جالب بود که هنوز بازدید داره. کلی اتفاقات جدید دارم که میخوام بنویسم. اوضاع خیلی فرق کرده.
-
حساب مسدود
دوشنبه 5 تیر 1402 12:43
دیروز ظهر که همسر خواست برای برنامه ی باشگاهش کارت بکشه زنگ زد و گفت کارت موجودی نداره( 4 ماهه که حساباش مسدوده به خاطر وام مضاربه ی شوهرخواهرش و حقوقشو به حساب من میزنن) گفتم امکان نداره .متوجه شدم که حساب های منم که ضامن یه کارت اعتباری برای خواهرش شدم هم مسدود شده.دو سه روز قبل قسط داده بود (البته هنوز کلی موقع...
-
چرا من نمیتونم ثابت بنویسم؟
یکشنبه 4 تیر 1402 08:56
آخرین یادداشتم مال بهمن سال گذشته بوده.یادم میره که نوشتن اینجا چه قدر در تخلیه ی روحی و سبک شدنم کمک میکنه.اوضاع سختی رو گذروندم قرصامو قطع کردم.به جاش دو هفته ای میشه که باشگاه رو شروع کردم.اولاش گفتم چه غلطی کردم ولی بعدا برام راحت و دوست داشتنی شد. سه ماه سال گذشت و ذره ای به اهداف امسالم نزدیک نشدم.جز اینکه تو...
-
چه روز خوبی
دوشنبه 10 بهمن 1401 19:29
امروز صبح هر چی منتظر موندیم رییس دیوونمون نیومد.بعد فهمیدیم آدم حسابمون نکرده و نگفته که امروز مرخصیه.روز پرکاری بود اما فقط خستگی جسمی داشت و ذره ای خستگی روحی نداشتیم به یمن نیومدنش. دیدم خیلی اوضاع کمد مدارک مراکز خرابه همشونو بیرون اوردم و مرتب کردم و با کاغذ اسم هر قسمتو نوشتم و کمد ها رو پارتیشن بندی کردم.خیلی...
-
چه خبره این همه کار؟
یکشنبه 9 بهمن 1401 20:25
امروز اینقدرکار بود که فرصت خوردن چای داغ هم نداشتم.به خاطر تعطیلی پنج شنبه ها یه خورده کارا زیاد شده ولی به تعطیلیش می ارزه اونقدری خسته بودم که بعداز ازساعت 4 تا 6 خواب بودم میخواستم ورزشمو بی خیال بشم ولی گفتم نه بادید انجامش بدم.الانم مونده غذای فردا که تو فریزر یه چیزی برمیدارم و فقط برنج درست میکنم.تمیز کردن...
-
اخلاق جدید
شنبه 8 بهمن 1401 18:47
از امروز رویه ی کاریمو عوض کردم دیگه با کسی تو اداره صمیمی نمیشم.هر چی که که میدونم ونمیگم و خشک وجدی کار میکنم تا ساعت کاری تموم بشه. خیلی هم پربازده بود.امروز همکارم مریض بود و واقعا نابود شدم باحجم کاری بالا و اینکه یه همکار مهمان داشتیم که بیماری سرطانش تازه مشخص شده بود وپسرش اومده بود برای کاراش.با وجودکلی مشکل...
-
پنج شنبه و جمعه
جمعه 7 بهمن 1401 09:23
دیروز صبح به ترسم غلبه کردم و رفتم سراغ ماشین.درسته که در حد ازپارک در اومدن ودوباره پارک کردن بود.اما همینم فکر نمی کردم بتونم انجام بدم. مطمئنا تا اخر سال رانندگی منم اوکی میشه.ظهر ناهار رفتیم خونه مادرشوهر .بعدش مراسم یه فامیلاشون بود(یه دختر 11ساله) که نصفشو نتونستم تحمل کنم و رفتم تو ماشین. بعدش رفتیم فروشگاه و...
-
با چه انگیزه ای برم سر کار ؟
چهارشنبه 5 بهمن 1401 21:10
امروز قرار بود یه نفر برای بازدید اداره و دوایر بیاد.واسه همین امروزرییس روانیمون نرم تر شده بود و صبح اول وقت گفت حواستون باشه .اینقدر از بالایی ها میترسه . ولی نیومدن نزدیکای ظهر دوباره نیشوکنایه هاش به همه شروع شد .یکیش من یکی هم همکاری که مادرش مریض بوده و نیومده بود.این دفعه گریه نکردم .ولی پر ازخشم تحمل کردم.عصر...
-
رییس دیوونه یا بیشعور
سهشنبه 4 بهمن 1401 20:27
اینکه میگن اجازه نده دیگران حالتو بد کنن یا چرت محضه یا اون ادمی که اوکی باشه ادم معمولی نیست. ما یه رییس داریم که فقط ادعا داره.ادعای دانش داره در حالی که هیچی حالیش نیس .ادعای مدیریت داره در حالی که نمیتونه دایره شو مدیریت کنه.بدتر ز همه ادعای اخلاق کاری داره که اونم نداره.مافوقش حالشومیگیره .میاد تودایره فحش نثار...
-
تغییراتم
دوشنبه 3 بهمن 1401 19:44
خب... دوروزه ورزش رو به طورجدی شروع کردم.حدوداروزی45دقیقه با اپلیکیشن کار میکنم .بدن درد دارم اما پر از حس خوبم و امیدوارم تا عید 8کیلویی که انتظارشو دارم کم کنم.اسپیس کیبورد سیستم جدیدم یه خورده سفته همش بایدچک کنم که ببینم کلمه ها به هم نچسبیده باشه. کمتر از یه ماه ونیم تاکنکور ارشد مونده وتازه شروع کردم به خوندن ....
-
بی برنامه و بی مسئولیت
پنجشنبه 29 دی 1401 09:25
امروز دومین روز از تعطیلیه . دیشب خانومی که قرار بود باهاش برم آموزش رانندگی(10 ساله که گواهینامه دارم اما رانندگی نکردم) گفت فردامیخوای بیای ؟ گفتم اره و چه ساعتی ؟ منم برنامه ی فردامو که نوشتم این کارو اضافه کردم اما اون خانم تکست نداد که چه ساعتی . کلا درستجواب پیام هامو نمیداد . منم تصمیم گرفتم که دیگه جوابشو ندم...
-
تعطیلی
چهارشنبه 28 دی 1401 10:01
امروزبه لطف برفی که ازدیشب باریده اداره ها تعطیل شده و فرداهم به خاطر صرفه جویی تومصرف گاز تعطیله بعد هم جمعه.سه روز تعطیلی .خدا انگار میدونست که چیزی تا کنکور ارشد نمونده ومنم هنوز هیچی نخوندم .برام یک کم تایم جور کرد .الانم بعد ازمدت ها نشستم و دارم مینویسم و بعدش میخوام برم سراغ درسام. هنوز دوماه از سال 1401 مونده...
-
سلام مجدد
شنبه 28 آبان 1401 10:00
بعد از هفت ماه برگشتم به اینجا
-
همه چی خوب پیش میره
دوشنبه 22 فروردین 1401 07:53
بالاخره اهداف امسالم تثبیت شد و اماده م برای شروع و انجامشون. نوشتن خیلی مهمه .اینکه چی میخوای رو روی کاغذ بیاری و خردش کنی به کارای کوچیک و سعی کنی عادات خوب رو زیاد کنی و عادات بد رو کم ، حس خوشبختی رو تو وجود آدم به وجود میاره.مگه خوشبختی چیه ؟ اینکه حال دلت خوب باشه.درسته که عوامل بیرونی خیلی مهمن ولی اصل کار...
-
گاهی ادم چه مرگش میشه؟
شنبه 20 فروردین 1401 07:26
دیدی ادم یه وقتایی نمیدونه چشه؟ انرژی و حوصله نداره هیچ کاری بکنه ، حتی کارای مورد علاقشو؟ دلش میخواد به زمین و زمان گیر بده؟بعد کل روزش همین جوری بگذره و اخر روز حرص بخوره که هیچ کار مفیدی نکرده ؟ دیروز همچین حسی بودم و از خودم بدم اومد
-
بادخورک
دوشنبه 8 فروردین 1401 10:50
امروز صبح که رسیدم اداره . دوتا از همکارای خانم زودتر رسیده بود و گفتن یه پرنده تو دستشویی گیر افتاده و اینقدر خودشو به در و دیوار زده که مرده.اینام جرات نکردن برن اینو برش دارن.رفتم سراغش دیدم زنده س. رفتم آوردمش یه کم گذاشتیم سر حال بشه بعد گذاشتیمش تو بالکن و پرید رفت. یه بچه ها از این پروسه فیلم هم گرفته بود اینم...
-
هفته ی بیکاری
یکشنبه 7 فروردین 1401 08:49
هفته ی دوم سال واقعا بدون بازدهی میگذره میای اداره ولی نصف کارمندا هنوز مسافرتن،سیستم بسته شده ، خبری نیست و باید ساعت 7 صبح تا 3 بعدازظهر بیکار بچرخی . با کتاب و گوشی و درس بگذره تا ساعت کاری تموم بشه.هرسال هم همینه .یکی نیست به اون احمقای بالا سری بگه حداقل تو این هفته دوم ،ساعت کاریو کمتر کنید یعنی چی بلند بشی بیای...
-
سالی که نکوست از بهارش پیداست
شنبه 6 فروردین 1401 08:30
نوروز 1401 رفتیم به شهر خودمون کلی اتفاقات بد پیش اومده بود که من خبر نداشتم و باعث شد که عید خوبی نداشته باشم دور بودن این بدی رو داره که نمیدونی به خانواده ت چی میگذره . همش هم به خاطر زیاده خواهی غریبه های از خود راضی باعث شد به برنامه هایی که ریختم نرسم و هیچ کاری نکنم موقع برگشتن هم گرفتار طوفان شن شدیم امیدوارم...
-
من و سندرومها
چهارشنبه 25 اسفند 1400 10:53
سندروم اول : حدود سه سالی میشه که دچار سندروم روده ی تحریک پذیر یا همون ibs شدم که منشا عصبی داره و درمانی هم نداره سندروم دوم: تازگیا دچار سندروم دست بی قرار شدم اونم فقط شبها اتفاق می افته به طوری که دستم تو خواب ناخودآگاه به اطراف پرت میشه انگار یه چیزی درونمه که باعث میشه با چشمای گشاد روی تخت صاف بشینم. خود...
-
سگ سیاه افسردگی و بلاتکلیفی
سهشنبه 24 اسفند 1400 09:48
بدترین دوران رو سپری کردم اما دیگه اخراشه کم کم دارم میفهمم چیکارکنم حالم داره خوب میشه
-
افسردگی
شنبه 25 دی 1400 19:20
بازم خیلی وقته که چیزی ننوشتم و همش به خاطر افسردگیه که سالهاست شروع شده و به حدی رسید که میخواستم خودمو از این زندگی خلاص کنم. حتی داروها هم تاثیر نداشتن .همه ی حرفا و دل سوزیا و نیش و کنایه ها . یه مدت کاملا اشتهامو از دست دادم و یه دفعه 6 کیلو وزن کم کردم و قیافه م مثل مرده هایی که تو ویدئو thriller مایکل جکسون...
-
چهارشنبه 19 آبان
چهارشنبه 19 آبان 1400 10:12
+امروز سالروزیه که برای اولین بار پامو تو اون اداره ی لعنتی گذاشتم .من که داشتم درس میخوندم با یه تلفن مسیرمو عوض کردم و جقدر اشتباه کردم. فکر میکردم فقط پول مهمه . درسته که مهمه ولی از اون مهمتر حسیه که باید به کارت داشته باشی. وقتی از کارت متنفر باشی به مرور زمان جسم و روحتو نابود میکنه .مهمترین چیزایی که هر آدمی...
-
من روبات نیستم
یکشنبه 9 آبان 1400 18:10
+ یه هفته س یه درد جدید پیدا کردم . همیشه گردن و پایین کمرم درد میکرد .اما الان دست چپ هم اضافه شده و کمی هم پای چپ. برای پس فردا وقت دکتر دارم . چرا اهر هفته ها مثل برق و باد میگذره .اصلا خستگی آدم در نمیره . تو ان خراب شده همه کارا افتاده رو دوش من بدبخت .همکارم که همش با گوشی بحث غیر کاری داره و همش بیرون جیم میشه...
-
تغییرات خوب-دوشنبه 3 مهر
دوشنبه 3 آبان 1400 23:11
+کتاب 5 ثانیه تموم شد و وقتی تکنیکشو استفاده میکنم میبینم همچین بی تاثیر هم نیست. کتاب مزرعه حیوانات رو خوندم که یه قسمت کتاب ناقص بود و عصبانیم کرد از بعضی کتاب فروشای بی فرهنگی که سر ادمو اینجوری کلاه میزارن .یادم نیس از کی خریدم وگرنه پیگیری میکردم تا بفهمه اینا زرنگ بازی نیس و بی شعوری مطلقه. الان کتاب مزایای...
-
سه شنبه ۶ مهر
چهارشنبه 7 مهر 1400 00:06
صبح یه کم ورزش کردم و دوش گرفتم و رفتم سر کار تو راه تو این فکر بودم کی از این کار راحت میشم. از وجب به وجب محل کارم و ثانیه به ثانیه ی زمانی که اونجا هستم متنفرم کلا کار خاصی نکردم امروز و بابتش ناراحتم
-
دوشنبه 5 مهر
دوشنبه 5 مهر 1400 21:44
باز هم کلی وقت شد که اینجا چیزی ننوشتم از این به بعد تقریبا هر روز مینویسم که خوبی اینکار اینه که1- قبل از خواب مغزم از اتفاقات روز خالی میشه و 2- میتونم روزمو تحلیل کنم. امروز اربعین بوده و روز تعطیلی . صبح زود بلند شدم قابلمه عدسی که دیشب جناب همسر گفتن بپز که برای خانواده ش ببره رو آماده کردم و تا جایی که میشد تندش...
-
کلوب
جمعه 29 مرداد 1400 17:20
پس از مدتها (سالها) رفتم سایت کلوب .دیدم بالای سایت یه اعلان زدن که به دلایل فلان ما اینجا رو بستیم حدود 15-16 سال از عضویتم میگذره و تقریبا از اواسط دوران لیسانس ولش کردم. خب این خیلی خوبه که عضویتم تو این شبکه ها کنسل میشه . پسوردش رو از روی مرورگرمم ریمو کردم و پرونده ش برای همیشه بسته شد . فکر کردم که بیرون کشیدن...
-
هرج و مرج اداری
شنبه 8 خرداد 1400 16:50
صبح با اینکه میدونستم جامونو عوض کردن با این حال رفتم به جای قبلی ولی داخل نرفتم. بعدش رفتم بالا و به اون یکی همکار پیام دادم که کجایین گفت بیا همونجا. رفتم و دیدم همه چی عوض شده و اون کار قبلی من هم کارمندش که خواهر رییس قبلیم میشه هم برده تک و تنها یه جای دیگه. دلم خنک شد . نشستم پشت یه سیستما که هنوز کارمندش نیومده...
-
تغییرات جدید
چهارشنبه 5 خرداد 1400 18:17
امروز که چهارشنبه س روز تعطیلیمه و تا شنبه سرکار نمیرم . ظهر مددکار دایره زنگ زد که دارن میزاتونو یه جای دیگه منتقل میکنن تو کشوییت چیز شخصی نداری ؟؟ گفتم نه .. اینم از رییس جدید نیومده انداختمون بیرون. از این کارش خوشم میاد وقتی بیشتر فکر میکنم میبینم خیلی هم به نفعم شده. دیگه سرخر ندارم بیاد بالا سرم که فضول کارم...
-
رییس جدید
سهشنبه 4 خرداد 1400 18:31
امروز به محض اینکه وارد دایره شدم دیدم بزرگان اداره دارن مراسم تحلیف و معرفی رییس جدید رو انجام میدن.منم یه گوشه وایسادم تا تموم بشه .بعد عکس گرفتیم.خانم رییس به محض ورود اومد هر چی ات و اشغال بود جمع کرد و همه ی ما هم هر چی داشتیم ریختیم بیرون . خلاصه یه دایره تکونی داشتیم . از این حرکتش خوشم اومد . با اینکه با...