نوشته های یک مسافر
نوشته های یک مسافر

نوشته های یک مسافر

چه روز خوبی

امروز صبح هر چی منتظر موندیم رییس دیوونمون نیومد.بعد فهمیدیم آدم حسابمون نکرده و نگفته که امروز مرخصیه.روز پرکاری بود اما  فقط خستگی جسمی داشت و ذره ای خستگی روحی  نداشتیم به یمن نیومدنش. دیدم خیلی اوضاع کمد مدارک مراکز  خرابه همشونو بیرون اوردم و مرتب کردم و با کاغذ اسم هر قسمتو نوشتم و کمد ها رو پارتیشن بندی کردم.خیلی خوب شد

امروز خیلی بادوم زمینی طعم دار خوردم .یعنی عذاب وجدان داشتم ولی خوشمزه بود.وای رژیمم

امروز یه کم ورزش کششی کردم .غداهم تو فریزر داشتم.(غذاهای فریزرم تموم شد )

مونده تمیز کردن خونه که فقط ظرف شستن و لباس شستن و جمع کردنه و خوندن درس

شب شد برم دیگه

چه خبره این همه کار؟

امروز اینقدرکار بود که فرصت خوردن چای داغ هم نداشتم.به خاطر تعطیلی پنج شنبه ها یه خورده کارا زیاد شده ولی به تعطیلیش می ارزه

اونقدری خسته بودم که بعداز ازساعت 4 تا 6 خواب بودم

میخواستم ورزشمو بی خیال بشم ولی گفتم نه بادید انجامش بدم.الانم مونده غذای فردا که تو فریزر یه چیزی برمیدارم و فقط برنج درست میکنم.تمیز کردن خونه هم زیاد وقت نمیگیره و میمونه درسم که چون خوابیدم میتونم تا اخر شب بخونم.

+دیروز یه مطلب خوندم که دستگاه ه های UV لاک خشک کن باعث نابود کردن DNA میشه منم تصمیم گرفتم فقط یه مانیکور ساده برم و خودم لاک بزنم.هرموقع هم بخوام رنگشو عوض میکنم.تازه ناخنامم نازک و شکننده نمیشن.

+ امروز قفلی زدم رو آهنگ همراز محمد پسر حبیب

+دوباره وزن کم کردم


اخلاق جدید

از امروز رویه ی کاریمو عوض کردم دیگه با کسی تو اداره صمیمی نمیشم.هر چی که که میدونم ونمیگم و خشک وجدی کار میکنم تا ساعت کاری تموم بشه. خیلی هم پربازده بود.امروز همکارم مریض بود و واقعا نابود شدم باحجم کاری بالا و اینکه یه همکار مهمان داشتیم که بیماری سرطانش تازه مشخص شده بود وپسرش اومده بود برای کاراش.با وجودکلی مشکل کارش حل شد ولی چقدراسترس داشتم .چون طرف داشت تو بیمارستان جون میداد.

ورزش کردم ودوش گرفتم.خیلی فرم بدنم و انعطافم بهتر شده الانم میخوام شروع کنم به درس خوندن تا همسر بیاد.

+رو یه اهنگ جدید فرانسوی قفلی زدم به اسم   Ma Chérie ازNaïka.

+برای فردا بادمجون نمک زدم تا با گوشت چرخ کرده درست کنم.

+میخوام یه روز غذای گوشتی درست کنم یه روز گیاهی .یه روز با نون یه روز با برنج.

+بیشتر ازیه هفته س که لباسایی که سفارش دادم نیومدهقبلا ازش سفارش داده بودم و طرف مطمئنا میفرسته.

برم سراغ درسام


پنج شنبه و جمعه

دیروز صبح به ترسم غلبه کردم و رفتم سراغ ماشین.درسته که در حد ازپارک در اومدن ودوباره پارک کردن بود.اما همینم فکر نمی کردم بتونم انجام بدم.

مطمئنا تا اخر سال رانندگی منم اوکی میشه.ظهر ناهار رفتیم خونه مادرشوهر .بعدش مراسم یه فامیلاشون بود(یه دختر 11ساله) که نصفشو نتونستم تحمل کنم و رفتم تو ماشین.

بعدش رفتیم فروشگاه و کتاب فروشی .جالبه روی قیمت کتاب خط کشیده بودن وقیمتو دوبرابر کردن.منم نخریدم.به جاش یه کتاب خریدم  به اسم دختری ایرانی در پاریس.

یعنی اینقدری که من پاریسو دوست دارم که خود پاریسا دوس ندارن. به همسر گفتم کاش حداقل تو پاریس بمیرم

یه سررسید سیمی  فانتزی سال بعد رو هم خریدم .بعدش رفت فست فود کیلویی خرید ورژیممو شکستم (فرداجبران میکنم).

الانم صبح جمعه س .یه کم با گوشی کار کردم .ورزش کششی انجام دادم.میخواستم برم بیرون برای دویدن که خیلی هوا سرد بود .اصلا برنامم اینه که که ماه بهمن با اپلیکیشن کار کنم و ماه اسفند که هوا بهتر میشه برم بیرون بدوم.به خاطر اینکه من شش ماه دوم ساله همش سرماخوردم و سینوزیت دارم باید  مراعات کنم.

خب برم همسرو بیدار کنم و صبحونه بخوریم.کلی کار دارم.ازدرس خوندن و تمیز کردن خونه و لباس شستن و ورزش و.....

اگروقت شد یه کم بیرون بریم. تا رانندگی یادنگیرم همش تو خونه م تا آخر هفته ها

 

با چه انگیزه ای برم سر کار ؟

امروز قرار بود یه نفر برای بازدید اداره و دوایر بیاد.واسه همین امروزرییس روانیمون نرم تر شده بود و صبح اول وقت گفت حواستون باشه .اینقدر از بالایی ها میترسه .

ولی نیومدن نزدیکای ظهر دوباره نیشوکنایه هاش به همه شروع شد .یکیش من یکی هم همکاری که مادرش مریض بوده و  نیومده بود.این دفعه گریه نکردم .ولی پر ازخشم تحمل کردم.عصر با  همکاری که امروز نیومده بود بیشتر از یک ساعت صحبت کردم وفهمیدم این رییس بی شعور چه داستانای زشتی برای من  رو تو ذهنش ساخته  وبرای دیگران گفته.یه خبرچین هم شناسایی شد.اونم ادمی مثل من که همیشه از  همه جا بی خبره و سرش مثل کبک تو برفه. هیچ وقت تو زندگیم از کسی اینقدر متنفر نشدم که ازاین کثافت متنفرم.

ازاین به بعد خیلی سرسنگین با همه هستم و راه خودمومیرم .من که امیدی به پیشرفت تواین سازمان ندارم.چون کار کردن براشون مهم نیست فقط براشون مهمه که کارشونو راه بندازی و پاچه خواریشونو بکنی که منم همچین آدمی نیستم.گوووووووور بابااااااااااااااااااش کثاااااااااافت

+ امروز فقط دقیقه ورزش کششی رفتم که استراحتی به بدنم داده باشم.

+توان برام نمی مونه که برمدرس بخونم همش فقط اون کثافت میاد تو سرمو تمرکزمو به هم میزنه.

+قفلی زدم رو آهنگ flowers مایلی  سایرس.

+فردا خودم تنهایی میخوام تو محوطه ی مجتمع تمرین رانندگی کنم و خیلی هیجان دارم.

+واقعا از دو روز تعطیلی خوشحالم.

+یه بسته از دیجی کالا رسید یکی هم از کمد شاپ . وای که چه کاپشن خوشگلیه