نوشته های یک مسافر
نوشته های یک مسافر

نوشته های یک مسافر

رییس دیوونه یا بیشعور

اینکه میگن اجازه نده دیگران حالتو بد کنن یا چرت محضه یا اون ادمی که اوکی باشه ادم معمولی نیست. ما یه رییس داریم که فقط ادعا داره.ادعای دانش داره در حالی که هیچی حالیش نیس .ادعای مدیریت داره در حالی که نمیتونه دایره شو مدیریت کنه.بدتر ز همه ادعای اخلاق کاری  داره  که اونم نداره.مافوقش حالشومیگیره .میاد تودایره فحش نثار بدبخت میکنه وعقده شو سر ما خالی میکنه واعصاب همه رو به هم میریزه .یعنی زیردستاش هیچ کاری نکردن اما بی جهت تنبیه میشن.خود من هفته ی پیش کاری به سرم آورد که تمام تایم اداری رو گریه کردمجوری که بلند شدم برمنامه ی استعفاموبدم که همکارا جلومو گرفتن.جوری که چشام باز نمیشد ازبس ورم کرده بود و میسوخت.از اون موقع ازش متنفر شدم.به خاطر بی حقی و بی عدالتیش. فقط دعا می کنم این نسل داغون گورشو گم کنن تا جوونا بیان.جوونا دیگه چاپلوسی نمیکنن.عقده ای نیستن واخلاقشون خیلی بهتره.حدود ده دوازده نفر از بچه های شرکتی رسمی شدن به خاطر همین برنامه ی ایثارگری .راه به راه بهشون میگه نخاله وبه دردنخور.میگه من شماها رو رسمی نمیدونم.کارای مربوط به این بچه ها رو انجام نمیده و سنگ جلوی پاشون میزاره.در یک کلام خسته شدیم از جو سنگین و اخلاق بدش.همه روعصبی و پریشون کرده. در یک کلام مزخرف.... متاسفم براش

+ وقتی 8ساعتتو این شرایط کار کنی دیگه نمیتونی بقیه ی روزت بازدهی داشته باشی.

+میخوام یه مدل جدید من درآوردی کوکوسیب زمینی درست  کنم. یه کم سیب زمینی رو میپزم.بعد میریزم تو غذاساز و بعد موادشومیزنم به اضافه پودر سوخاری و سرخش می کنم .این جوری روغن کمتری هم مصرف میشه وقتی سیب زمینی یه کم پخته باشه.

فقط سه روز ورزش کردم و رژیم رعایت کردم کلی اوضاع بدنم بهتره.فقط چند وقته که قلبم خیلی میسوزه.در حد تیر کشیدن.فکر کنم به خاطر اوضاع کار و جو اداره س.

برم به درسام برسم


تغییراتم

خب...

دوروزه ورزش رو به طورجدی شروع کردم.حدوداروزی45دقیقه با اپلیکیشن کار میکنم .بدن درد دارم اما پر از حس خوبم و امیدوارم تا عید 8کیلویی که انتظارشو دارم کم کنم.اسپیس کیبورد سیستم جدیدم یه خورده سفته همش بایدچک کنم که ببینم کلمه ها به هم نچسبیده باشه.  

کمتر از یه ماه ونیم تاکنکور ارشد مونده وتازه شروع کردم به خوندن. ازبس کار تو اداره زیاد شده که دیگه جونی برای درس خوندن نمی مونه

نامردا کنکور اردیبهشتو انداختن اسفند .به هرحال باید تلاشمو بیشتر کنم.

بیشتر از یه ماهه که سرماخوردگیم خوب نمیشه فکر کنم آنفولانزا و کرونا با هم گرفتم.

امروز تو اداره یه مثلا جشن برای روز زن گرفتن و خانم های اداره رودعوت کردن آخرش یه سینی که فکر کنم نقره س دادن و تمام .

امروز زنگ آرایشگاه زدم که برای اخرای اسفند وقت بگیرم گفت شنبه زنگ بزن چون از اونموقع نوبت میدیم.

خاله م قراره اسفند پاتختی بگیره و بره سر خونه زندگیش. باید قبل از اون تاریخ وقت بگیرم.

دو سه روزه یه فکر توسرم افتاده که برم جراحی افزایش قد کنم.شنیدم که خیلی وحشتناکه.خب چی میشد که قدم 180 بود. یه چیزایی واسه متد گروتالر داینامیک شنیدم که میگن تا 40 سالگی جواب میده.نمیدونم میشه به این پکیجا اعتماد کرد.از امروز قرص ویتامین د3 روهمراه ناهارم میخورم.کاش بر میکشتم به سن رشد تا با برنامه و زیرنظر پزشک  قدم بلند میشد.اما اولویت الانم وزنمه که باید کم بشه. اگه این هیکلی که مثل بشکه شده رولاغر کنم ظاهرا قدمم بلندترنشون میده.

برای فردا لوبیا ماهیچه درست کردم.معمولا اندازه یه وعده بیشتر درست میکنم تا برای وقتایی که وقت یا حوصله ندارم غذا داشته باشم.

برم به درس و خونه زندگیم برسم