نوشته های یک مسافر
نوشته های یک مسافر

نوشته های یک مسافر

دل من گرفته زین جا

گله نمی کنم فقط سر دلم مونده بود.

سر دلم مونده که درس خوندم و کار نمی تونم پیدا کنم و دوباره میخوام از اول شروع کنم .

دلم گرفته از این وضع مملکت که هر برنامه ای برای زندگیم ریختم ، به خاطر یه مشت احمق به فنا رفت.

دلم گرفته از این که حمایت هیچ کسیو ندارم حتی خانواده م که ازم متنفر شدن.

دلم گرفته که هر چی تلاش می کنم نتیجه ی عکس میده.دلم گرفته که دیگه نا و رمق جنگیدن ندارم.

دلم گرفته از اینکه هر کسی باید تو زندگیم نظر بده و هر چی بهشون بفهمون که نظرت برام مهم نیست و حق نظر نداری ولی تو کلشون نمیره.

دلم گرفته که نمی تونم با خیال راحت زندگی کنم .

بعضی وقتا جدا شدن و پرواز کردن میتونه بهترین گزینه ی زندگیت باشه