نوشته های یک مسافر
نوشته های یک مسافر

نوشته های یک مسافر

استقامت

روزای سختی رو گذروندم تو محل کارم. چندین بار میخواستم بگم که اصلا دیگه نمیام ولی گفتم هی دختر هنوز اولشه ..اول هر کاری سخته تحمل کن . ارباب رجوع عای مزخرف و حق به جانبو تحمل کن . حقوقش کمه میدونم ولی بالاخره که باید از یه جایی شروع کنی یا نه . و موندم تا بجنگم.

درسته که بعضی وقتا ممکنه یه پرونده ای رو ناقص بفرستم ولی سریعا سعی در جبرانش داشتم 

بگذریم

جمعه ی این هفته ازمون دارم درسته که بازم نخوندم و علتش تنبلی و ضعف برنامه ریزی بوده و همینطور کمبود وقت اما با یه استراتژی جدید تا اخر سال همه ی کتابا و مباحث رو میخونم .

این روزا بیشتر روی غذا و ورزش و یوگا تمرکز میکنم  .اخیرا دچار اضافه وزن شدم. چاقی پدیده ی روی مخ منه. باید تا عید حدود 4 تا 6 کیلو کم کنم. اول همه باید یه ترازو بخرم . 

یه بدهی مالی سنگین داریم و منو همسر باید یه فکری به حالش بکنیم و این بدهی مدتیه که ارامشمونو به هم ریخته ولی چاره ای نیس . با این حال مطمئنم که جور میشه .

همسرم اصلا از لحاظ مدیریت مالی قوی نیس ،فکر کنم احتیاج داره که تو دخل و خرج ها حواسم بهش باشه و هر جور شده یه مقدار از حقوقشو پس انداز کنم.جوری که نفهمه.

زندگی سخته خیلی سخت . این سختی تو ایران خیلی بیشتره .  و چقدر بده که جامعمون به این بدبختی عادت کرده و تبدیل به جامعه ای فقیر تو کشوری ثروتمند شده.

اولین کار

یک ماهه که میرم سر کار تو بانک ملی .زیاد کار جالبی نیس .چون از کارای اداری خوشم نمیاد .ولی برای داشتن سابقه ی کار رفتم تا رزومه م خالی نباشه .

یه صاحب کار گند و مزخرف دارم که دلم میخواد کیبوردو فرو کنم تو حلقش یا حداقل تو سرش خورد کنم. نمیدونم شاید روز اخر کارم این کارو بکنم :))))))

بعد از ظهر ها هم درس میخونم . سر کار رفتنم باعث شده که کمتر وقتمو هدر بدم و رو درسم تمرکز کنم . از برنامه ی ازمونام عقبم .خیلی زیاد .

زبان رو که یه جورایی بوسیدم گذاشتم کنار همینطور کتاب خوندنم کمتر شده . از این دو مورد خیلی ناراحتم.

دستاورد شغلم اینه که تونستم کمی اکسل که هیچی بلد نبودم رو یاد بگیرم و از همه مهمتر توانایی ارتباط برقرار کردنم با دیگران بهتر شده .

با اولین حقوقم میخوام یه ترازو بگیرم . اعصابم خورده نمیدونم وزنم چقدره . اصلا نمیتونم سایز و وزن کم کنم 

یه برنامه ریزی اساسی لازم دارم .