روزای سختی رو گذروندم تو محل کارم. چندین بار میخواستم بگم که اصلا دیگه نمیام ولی گفتم هی دختر هنوز اولشه ..اول هر کاری سخته تحمل کن . ارباب رجوع عای مزخرف و حق به جانبو تحمل کن . حقوقش کمه میدونم ولی بالاخره که باید از یه جایی شروع کنی یا نه . و موندم تا بجنگم.
درسته که بعضی وقتا ممکنه یه پرونده ای رو ناقص بفرستم ولی سریعا سعی در جبرانش داشتم
بگذریم
جمعه ی این هفته ازمون دارم درسته که بازم نخوندم و علتش تنبلی و ضعف برنامه ریزی بوده و همینطور کمبود وقت اما با یه استراتژی جدید تا اخر سال همه ی کتابا و مباحث رو میخونم .
این روزا بیشتر روی غذا و ورزش و یوگا تمرکز میکنم .اخیرا دچار اضافه وزن شدم. چاقی پدیده ی روی مخ منه. باید تا عید حدود 4 تا 6 کیلو کم کنم. اول همه باید یه ترازو بخرم .
یه بدهی مالی سنگین داریم و منو همسر باید یه فکری به حالش بکنیم و این بدهی مدتیه که ارامشمونو به هم ریخته ولی چاره ای نیس . با این حال مطمئنم که جور میشه .
همسرم اصلا از لحاظ مدیریت مالی قوی نیس ،فکر کنم احتیاج داره که تو دخل و خرج ها حواسم بهش باشه و هر جور شده یه مقدار از حقوقشو پس انداز کنم.جوری که نفهمه.
زندگی سخته خیلی سخت . این سختی تو ایران خیلی بیشتره . و چقدر بده که جامعمون به این بدبختی عادت کرده و تبدیل به جامعه ای فقیر تو کشوری ثروتمند شده.