نوشته های یک مسافر
نوشته های یک مسافر

نوشته های یک مسافر

تمرین شکایت نکردن

تا حالا شنیده بودید یکی این همه پشت سر هم بد بیاورد ؟

در زندگی مشکلات بزرگ نیست که به آدم با اراده احتیاج دارد
( هرکسی میتواند در یک بحران قد علم کند
و با شجاعت با فاجعه ای مصیبت بار رو به رو بشود )
بلکه به نظرم در یک روز با خنده به استقبال مشکلات کوچک رفتن،
واقعا احتیاج به عزم و اراده دارد.
من هم سعی میکنم چنین اراده ای را در خود به وجود بیاورم .
می خواهم به خود تلقین کنم که زندگی فقط یک بازی است
و من باید تا آنجا که می توانم ماهرانه و درست آن را بازی کنم .
چه در این بازی ببرم و چه ببازم، در هر حال شانه هارا بالا می اندازم و می خندم .
میخواهم همیشه شوخ باشم ..
بابا جون ! ازین به بعد حتی اگر جولیا جوراب ابریشمی بپوشد
و یا هزار پا از سقف پایین بیفتد ، دیگر هرگز شکایتی از من نخواهید شنید ..

ارادتمند همیشگی شما ، جودی
بابالنگ دراز /جین وبستر




وقتی نمونده

به طور مفید دو ماه برای کنکور وقت دارم .

نیاز به یه برنامه ی سنگینه که بتونم از پسش بر بیام 

تا الان که درگیر خونه خریدن و اثاث بردن و چیدن بودیم . به هر حال مرحله ی اصلیش تموم شده و خرده کاریها مونده.

دیگه نمیخوام اخبار ایران و هر چی به ایران مربوط میشه و دنبال کنم. چون فقط اعصابمو خورد می کنه و انع تمرکزم میشه .من که به هر حال و هر وسیله ای که شده از ایران میرم .حالا هر چی میخواد  اوضاع بد بشه مهم نیس .

فقط باید سخت کار کنم .