نوشته های یک مسافر
نوشته های یک مسافر

نوشته های یک مسافر

همه چی خوب پیش میره

بالاخره اهداف امسالم تثبیت شد و اماده م برای  شروع و انجامشون.

نوشتن خیلی مهمه .اینکه چی میخوای رو روی کاغذ بیاری و خردش کنی به کارای کوچیک و سعی کنی عادات خوب رو زیاد کنی و عادات بد رو کم ، حس خوشبختی رو تو وجود آدم به وجود میاره.مگه خوشبختی چیه ؟ اینکه حال دلت خوب باشه.درسته که عوامل بیرونی خیلی مهمن ولی اصل کار نیستن.

اسمم تو قرعه کشی ماشین در اومده .

یعنی اگر فامیل بفهمه میگن تو چیکار میکنی که دو روز قبل عید 13 پرو مکس گرفتی الان ماشین ثبت نام کردی و قراره بگیریش.

منم قراره در سکوت به همه ی این حرفا لبخند بزنم و هیچی بهشون نگم.

این که دیگه چرت و پرتای  مردم درباره م اهمیت نداره یه موفقیت خیلی بزرگه.

امسال سال خوبیه.درسته خوب شروع نشد ولی اعتقادی ندارم که اگه عیدت همینجور باشه تا اخرسال هم همینجوریه.

+ یه کتاب دارم میخونم به اسم سه دختر حوا.از اون کتابایی که توش غرق میشی .شخصیت اول داستان خیلی شبیه خودمه.

+ از دیشب سریال جیرانو شروع کردم.معمولا فیلم ایرانی نمیبینم ولی فیلمایی که موضوعشون تاریخیه خیلی دوست دارم .

الانم دارم از سر کار این وبلاگو مینویسم برم به کارو زندگیم برسم.

گاهی ادم چه مرگش میشه؟

دیدی ادم یه وقتایی نمیدونه چشه؟

انرژی و حوصله نداره هیچ کاری بکنه ، حتی کارای مورد علاقشو؟ دلش میخواد به زمین و زمان گیر بده؟بعد کل روزش همین جوری بگذره و اخر روز حرص بخوره که هیچ کار مفیدی نکرده ؟

دیروز همچین حسی بودم و از خودم بدم اومد

بادخورک

امروز  صبح که رسیدم اداره . دوتا از همکارای خانم زودتر رسیده بود و  گفتن یه پرنده تو دستشویی گیر افتاده و اینقدر خودشو به در و دیوار زده که مرده.اینام جرات نکردن برن اینو برش  دارن.رفتم سراغش دیدم زنده س. رفتم آوردمش یه کم گذاشتیم سر حال بشه بعد گذاشتیمش تو بالکن و پرید رفت. یه بچه ها از این پروسه فیلم هم گرفته بود

اگر یک بادخورک پرستو پیدا کردیم چیکار باید بکنیم؟


 اینم عکسش


این از کار خوب اول صبح.

سیستم باز شده ولی هنوز کار زیاد نیست.

سر کار از بس وقت زیاد دارم هم درس میخونم هم مطالعه برای کارم دارم هم کتاب متفرقه میخونم هم زبان میخونم و بلاگ نویسی و کارای دیگه.

برم یه قهوه بزنم تا ببینیم چی پیش میاد

هفته ی بیکاری

هفته ی دوم سال واقعا بدون بازدهی میگذره

میای اداره ولی نصف کارمندا هنوز مسافرتن،سیستم بسته شده ، خبری نیست و باید ساعت 7 صبح تا 3 بعدازظهر بیکار بچرخی .

با کتاب و گوشی و درس بگذره تا ساعت کاری تموم بشه.هرسال هم همینه .یکی نیست به اون احمقای بالا سری بگه حداقل تو این هفته دوم ،ساعت کاریو کمتر کنید 

یعنی چی بلند بشی بیای بیکار هم باشی

کلی وقت آدم الکی بره بخاطر هیچی

بقیه ی سال هم همینه .ساعت 7 ساعت میزنن  پشت میز تا هشت چرت میزنن بعد بلند میشن میرن صبحونه ساعت شده 9 صبح .بعد وب گردی و اینستا و  واتس اپ و تلگرام ،قاطیشم یکی دوساعت اگه بشه کار میکنن و میرن خونه.

سیستم اداری مملکت واقعا افتضاحه

الانم از بیکاری دارم این پست رو تو اداره مینویسم

+هنوز دارم اهداف امسالمو سبک سنگین میکنم

+ پیشرفت کردن سخته اما لذت داره

سالی که نکوست از بهارش پیداست

نوروز 1401 رفتیم به شهر خودمون 

کلی اتفاقات بد پیش اومده بود که من خبر نداشتم و باعث شد که عید خوبی نداشته باشم 

دور بودن این بدی رو داره که نمیدونی به خانواده ت چی میگذره .

همش هم به خاطر زیاده خواهی غریبه های از خود راضی

باعث شد به برنامه هایی که ریختم نرسم و هیچ کاری نکنم

موقع برگشتن هم گرفتار طوفان شن شدیم

امیدوارم بقیه سال به خیر بگذره