ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
مدتیه اومدم خونه ی مامان و بابام . و عملا هیچ کاری نمی کنم جز مرتب کردن فایلای لپ تاپ. هیچ وقت اینجا نتونستم کاری بکنم . یه محیط همیشه متشنج.
البته باید یاد بگیرم که به این ضعفم غلبه کنم .
برم خونه برنامه ریزی کنم .به ترسام غلبه کنم . وارد اجتماع بشم.
هنوز تحت درمانم و حالم خوب نشده ولی بالاخره خوب میشم .باور میکنم که هنوز برای شروع دیر نیست. 26 سالگی میتونه شروع حرکت به سوی موفقیت باشه .
کتاب خوندنم بیشتر شده. چند روز پیش کتاب جودی ابوت رو خوندم . درسته تو بچگی سریالشو دیده بودم ولی کارگردانا نمیتونن به خوبی نویسنده مضمون داستانو به تصویر بکشن. اونا حس خودشونو القا میکنن.ولی تو کتاب فقط خودتی و نویسنده .
کتاب خوندن یه مسکن فوق العاده س.