نوشته های یک مسافر
نوشته های یک مسافر

نوشته های یک مسافر

زندگی بازیچه نیس

هفته ی سختی رو داشتم. از لحاظ روحی و روانی داغون بودم. شنبه امتحان فاینال زبان داشتم .کلی روی لیسنینگ ها که ضعیف بودم کار کردم از دو روز قبلش . اما روز امتحان همون برادر کوچیکه که خیلی پرروئه بهم قول داد که قبل از شش بعدازظهر خونه س .تا 6:20 نیومد . مسیر خونه تا اموزشگاه دور بود و امتحان ساعت 6:30 شروع میشد.توی این ده دقیقه میخواستم بمیرم.اخرش بابام راه افتاد .بارونی و زمین خیس.خیابونو پلیس بسته بود و کلی کوچه پس کوچه .از یه کوچه انداخت که میخورد به خیابون اصلی که ترافیک قفل کرده بود. منم پیاده شدم و همینجوری می دویدم.با گریه. رسیدم به اموزشگاه که صدام درنمی اومد. طبقه ی بالا امتحان بود .لیسنینگی که کلی تمرین کرده بودم و هیچی نفهمیدم همینجوری یه چیزی زدم .وقتی اومدم خونه قیامت شد.پسره ی بیشعور گندکاری کرده بعدش حمله کرده به من و مامان و مشت تو شونه ی مامان زده. یه هفته س دستش فلجه.( نگین چه خواهر بی رحمی ،ولی این موجود از چشم همه افتاده. زنده بودنش فقط مایه ی ضرره)

بعد مامان گیر داد به خانواده شوهرم که سه ساله معطلمون کردن و وووو

خلاصه دیدم بیراه نمیگه .جواب تلفنای شوهرمو ندادم گفتم یا تکلیف منو مشخص کن یا طلاق. بهش گفتم من نمی تونم همه ی جوونیمو پای بی خیالی تو و خانواده ت بذارم.طلاق میگیرم و همه نفس راحت می کشیم. من کلی برنامه تو زندگیم دارم و تو بدترین اشتباه زندگیم بودی. حتی جواب تلفنای مادرشم ندادم.(کاری ندارم که بگید کارت زشت بود) ای کار باعث شد فرداش بیان و زمینو فروختن و قرار شد این اوضاع جمع  و جور بشه. 

گاهی وقتا رفتار طوفانی لازمه که طرفت فکر نکنه که تو یه احمقی. شوهرم خوب میدونه که اگر بخواد سنگ جلوی پام بذاره.ولش می کنم و میرم بدون هیچی. اصلا هم برام مهم نیس. این عشق نیس که تو از همه ی ارزوها و برنامه هات بگذری و زجر بکشی تا طرف دیگه زندگی آسوده داشته باشه.

گاهی وقتا خشونت و سرسختی لازمه همین .


+زبان هم 92.75 شدم از 100 نمره.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد