نوشته های یک مسافر
نوشته های یک مسافر

نوشته های یک مسافر

تغییر کردن سخته

اجبار کردن چیز بدیه .حالا هر چی میخواد باشه . کلا تو عمرم مراسمای محرمو جایی نمیرم . اصلا نمیتونم چرت و پرتایی که اخوندا میگن تحمل کنم . اغراق عجیبی می کنن .

حالا همسر و خانواده ی همسر این ده شب منو کشتن که با مقاومت من روبه رو شدن . بگذریم ...

کتاب صوتی ای که این هفته گوش دادم اسمش 700 یکشنبه بود . از بیلی کریستال .

کلی هم دوره های اموزشی رایگان از سایت فرادرس  گرفتم .خب رزومه ی من تقریبا خالیه .به خاطر اینکه هیچی از رزومه نمیدونستم و فکر نمی کردم که دانشگاه به درد نمیخوره. مدرکو که همه دارن .

جمعه رفتم برای ازمون مدرسی زبان . اون طرف که گفت برو اصلا نگفت که مدارک ببر و هزینه ی آزمون چقدر میشه . به هر حال رفتم ازمون. من که فقط خودم زبان خونده بودم .اکثرا یا داشجوی زبان بودن یا کلاس زبان تا سطح advance خوندن . پاک ناامید شدم . ولی وقتی رفتم برای اینترویو ، مسئولش گفت بد نبود .ولی با این اوضاع اگه جای اون اقا بودم ، شخصی مثل منو قبول نمیکردم.

یه مقدار مطلب تو لپ تاپ پیدا کردم که در رابطه با ارتباط با دیگرانه .من از لحاظ ارتباطی خیلی ضعیفم .همش تقصیر خانوادمه که منو تو خونه تقریبا حبس کرده بودن و از بچگی هر جا میرفتم برادرام مثل بادیگارد دنبالم بودن . به این خاطر خیلی مردم گریز و حتی اعتماد به نفس ضعیفی دارم.

از اول مهر شروع میکنم برای درس خوندن .طبق برنامه ی سازمان .

در کنارش فعالیت های مختلفو یاد می گیرم .دیگه اشتباه نمی کنم که همه ی وقتمو روی درس بذارم.

تغییر کردن سخته ، ولی به نفعمه .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد