نوشته های یک مسافر
نوشته های یک مسافر

نوشته های یک مسافر

خستگی مونده

هیچی بدتر از خستگی مونده تو تن نیس. انگار با 1000 ساعت خواب هم جبران نمیشه .یه مسافرت 1 روزه رفتیم و این خستگی هم اضافه شد رو بقیه . 

تو کارم روون تر شدم .الان نگرانی اصلیم کنکوره .که 188 روز  دیگه بیشتر نمونده .

انکار 24 ساعت شبانه روز خیلی کمه .و از این ناراحتم که همه میگن تو که کاری نداری . این از هرچیزی بدتر ادمو میشکنه . جدیدا هم نمیگم که برنامه ها و هدف هام چیه . اطرافیانم فقط تو ناامیدی و مسخره کردن باهام همراهن. حتی اگر دارایی بخوام بخرم یا بفروشم دیگه به هیشکی نمیگم.  ماه از ازدواجمون گذشته ولی هر دوتامون کلی پژمرده شدیم. ما هم مثل بقیه ی مردم . و کل جامعه داره زجر میکشه از بی رحمی و بی شرفیه یه عده ای .

مثلا ما دوتامون داریم از دندون درد میمیریم ولی نمی تونیم به خاطر هزینه ش بریم دکتر .فکر کن اون کسی که مریضی سخت داره و نمیتونه به درمون خودش برسه و باید ذره ذره اب بشه و بمیره. 

الان فهمیدم که هر چی تو بچگی بهمون گفتن دروغ بوده . تو اینجا فقط نکبته که هست .سهم مردم ما فقط درده . البه اینم قبول دارم که خودمون هم به خودمون رحم نمیکنیم. شاید ما مردم ایران لیاقت یه زندگی مناسب و شایسته رو نداشته باشیم . شاید علتش فقط به خودمون بر میگرده . نمی دونم ولی هر چی که هست کاش فقط به خودمون بیایم .

+هممون دلمون خیلی پره ولی گلایه کردن که فایده ای نداره 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد