بالاخره دیروز یه دور کتابا رو تموم کردم و از امروز تست و دوره رو شروع کردم. دیشب تا دیروقت بیدار موندم که طبق برنامه عمل کرده باشم .
خیلی هیجان زده م چون اولین کنکوریه که تونستم کتابو تموم کنم و به مرحله ی تست برسم .
به خاطر تعطیلات خرداد کارهام فشرده شده و باید به مشتریا زنگ بزنم . در کنارشم چند تا نکته درسی میخونم .
موج منفی انتقاد و دلسرد کردن و تمسخر در مقابله که چرا درس میخونی و سنت بالاس . اینجور وقتا میخوام همشونو با اسلحه سوراخ سوراخ کنم .
مقاومت در برابر این رفتار ها خیلی سخته . گاهی حتی به شک میافتم که این کار فایده ای داشته باشه . اما finally به این نتیجه میرسم حیفه اخر عمرم حسرت بخورم که چه کارایی رومیتونستم انجام میدادم و ندادم .
actually به این جمله خیل معتقدم : don't let other people tell you who you are .
+ وزنم به صورت قطره چکونی کم میشه . واقعا از بدترین مصیبتا وزن کم کردنه . اخ دلم میخواد روزی که مطمئن بشم با نتیجه ی عالی کنکور دادم . وقتم ازاد بشه و فعالیت های دیگه رو یاد بگیرم مثل برنامه نویسی و خیاطی و زبانهای مختلف .
من خیلی از عمرم رو هدر دادم .حساب که میکنم میبینم چه چیزایی که میتونستم یاد بگیرم و سهل انگاری کردم .البته این همه اموزشی که الان تو اینترنت هست قبلا نبود .
تنها دلخوشیم اینه هنوز دیر نیس و امروز شروع کردن بهتر از هیچ وقت شروع کردنه.