نوشته های یک مسافر
نوشته های یک مسافر

نوشته های یک مسافر

پنج شنبه و جمعه

دیروز صبح به ترسم غلبه کردم و رفتم سراغ ماشین.درسته که در حد ازپارک در اومدن ودوباره پارک کردن بود.اما همینم فکر نمی کردم بتونم انجام بدم.

مطمئنا تا اخر سال رانندگی منم اوکی میشه.ظهر ناهار رفتیم خونه مادرشوهر .بعدش مراسم یه فامیلاشون بود(یه دختر 11ساله) که نصفشو نتونستم تحمل کنم و رفتم تو ماشین.

بعدش رفتیم فروشگاه و کتاب فروشی .جالبه روی قیمت کتاب خط کشیده بودن وقیمتو دوبرابر کردن.منم نخریدم.به جاش یه کتاب خریدم  به اسم دختری ایرانی در پاریس.

یعنی اینقدری که من پاریسو دوست دارم که خود پاریسا دوس ندارن. به همسر گفتم کاش حداقل تو پاریس بمیرم

یه سررسید سیمی  فانتزی سال بعد رو هم خریدم .بعدش رفت فست فود کیلویی خرید ورژیممو شکستم (فرداجبران میکنم).

الانم صبح جمعه س .یه کم با گوشی کار کردم .ورزش کششی انجام دادم.میخواستم برم بیرون برای دویدن که خیلی هوا سرد بود .اصلا برنامم اینه که که ماه بهمن با اپلیکیشن کار کنم و ماه اسفند که هوا بهتر میشه برم بیرون بدوم.به خاطر اینکه من شش ماه دوم ساله همش سرماخوردم و سینوزیت دارم باید  مراعات کنم.

خب برم همسرو بیدار کنم و صبحونه بخوریم.کلی کار دارم.ازدرس خوندن و تمیز کردن خونه و لباس شستن و ورزش و.....

اگروقت شد یه کم بیرون بریم. تا رانندگی یادنگیرم همش تو خونه م تا آخر هفته ها

 

با چه انگیزه ای برم سر کار ؟

امروز قرار بود یه نفر برای بازدید اداره و دوایر بیاد.واسه همین امروزرییس روانیمون نرم تر شده بود و صبح اول وقت گفت حواستون باشه .اینقدر از بالایی ها میترسه .

ولی نیومدن نزدیکای ظهر دوباره نیشوکنایه هاش به همه شروع شد .یکیش من یکی هم همکاری که مادرش مریض بوده و  نیومده بود.این دفعه گریه نکردم .ولی پر ازخشم تحمل کردم.عصر با  همکاری که امروز نیومده بود بیشتر از یک ساعت صحبت کردم وفهمیدم این رییس بی شعور چه داستانای زشتی برای من  رو تو ذهنش ساخته  وبرای دیگران گفته.یه خبرچین هم شناسایی شد.اونم ادمی مثل من که همیشه از  همه جا بی خبره و سرش مثل کبک تو برفه. هیچ وقت تو زندگیم از کسی اینقدر متنفر نشدم که ازاین کثافت متنفرم.

ازاین به بعد خیلی سرسنگین با همه هستم و راه خودمومیرم .من که امیدی به پیشرفت تواین سازمان ندارم.چون کار کردن براشون مهم نیست فقط براشون مهمه که کارشونو راه بندازی و پاچه خواریشونو بکنی که منم همچین آدمی نیستم.گوووووووور بابااااااااااااااااااش کثاااااااااافت

+ امروز فقط دقیقه ورزش کششی رفتم که استراحتی به بدنم داده باشم.

+توان برام نمی مونه که برمدرس بخونم همش فقط اون کثافت میاد تو سرمو تمرکزمو به هم میزنه.

+قفلی زدم رو آهنگ flowers مایلی  سایرس.

+فردا خودم تنهایی میخوام تو محوطه ی مجتمع تمرین رانندگی کنم و خیلی هیجان دارم.

+واقعا از دو روز تعطیلی خوشحالم.

+یه بسته از دیجی کالا رسید یکی هم از کمد شاپ . وای که چه کاپشن خوشگلیه


رییس دیوونه یا بیشعور

اینکه میگن اجازه نده دیگران حالتو بد کنن یا چرت محضه یا اون ادمی که اوکی باشه ادم معمولی نیست. ما یه رییس داریم که فقط ادعا داره.ادعای دانش داره در حالی که هیچی حالیش نیس .ادعای مدیریت داره در حالی که نمیتونه دایره شو مدیریت کنه.بدتر ز همه ادعای اخلاق کاری  داره  که اونم نداره.مافوقش حالشومیگیره .میاد تودایره فحش نثار بدبخت میکنه وعقده شو سر ما خالی میکنه واعصاب همه رو به هم میریزه .یعنی زیردستاش هیچ کاری نکردن اما بی جهت تنبیه میشن.خود من هفته ی پیش کاری به سرم آورد که تمام تایم اداری رو گریه کردمجوری که بلند شدم برمنامه ی استعفاموبدم که همکارا جلومو گرفتن.جوری که چشام باز نمیشد ازبس ورم کرده بود و میسوخت.از اون موقع ازش متنفر شدم.به خاطر بی حقی و بی عدالتیش. فقط دعا می کنم این نسل داغون گورشو گم کنن تا جوونا بیان.جوونا دیگه چاپلوسی نمیکنن.عقده ای نیستن واخلاقشون خیلی بهتره.حدود ده دوازده نفر از بچه های شرکتی رسمی شدن به خاطر همین برنامه ی ایثارگری .راه به راه بهشون میگه نخاله وبه دردنخور.میگه من شماها رو رسمی نمیدونم.کارای مربوط به این بچه ها رو انجام نمیده و سنگ جلوی پاشون میزاره.در یک کلام خسته شدیم از جو سنگین و اخلاق بدش.همه روعصبی و پریشون کرده. در یک کلام مزخرف.... متاسفم براش

+ وقتی 8ساعتتو این شرایط کار کنی دیگه نمیتونی بقیه ی روزت بازدهی داشته باشی.

+میخوام یه مدل جدید من درآوردی کوکوسیب زمینی درست  کنم. یه کم سیب زمینی رو میپزم.بعد میریزم تو غذاساز و بعد موادشومیزنم به اضافه پودر سوخاری و سرخش می کنم .این جوری روغن کمتری هم مصرف میشه وقتی سیب زمینی یه کم پخته باشه.

فقط سه روز ورزش کردم و رژیم رعایت کردم کلی اوضاع بدنم بهتره.فقط چند وقته که قلبم خیلی میسوزه.در حد تیر کشیدن.فکر کنم به خاطر اوضاع کار و جو اداره س.

برم به درسام برسم


تغییراتم

خب...

دوروزه ورزش رو به طورجدی شروع کردم.حدوداروزی45دقیقه با اپلیکیشن کار میکنم .بدن درد دارم اما پر از حس خوبم و امیدوارم تا عید 8کیلویی که انتظارشو دارم کم کنم.اسپیس کیبورد سیستم جدیدم یه خورده سفته همش بایدچک کنم که ببینم کلمه ها به هم نچسبیده باشه.  

کمتر از یه ماه ونیم تاکنکور ارشد مونده وتازه شروع کردم به خوندن. ازبس کار تو اداره زیاد شده که دیگه جونی برای درس خوندن نمی مونه

نامردا کنکور اردیبهشتو انداختن اسفند .به هرحال باید تلاشمو بیشتر کنم.

بیشتر از یه ماهه که سرماخوردگیم خوب نمیشه فکر کنم آنفولانزا و کرونا با هم گرفتم.

امروز تو اداره یه مثلا جشن برای روز زن گرفتن و خانم های اداره رودعوت کردن آخرش یه سینی که فکر کنم نقره س دادن و تمام .

امروز زنگ آرایشگاه زدم که برای اخرای اسفند وقت بگیرم گفت شنبه زنگ بزن چون از اونموقع نوبت میدیم.

خاله م قراره اسفند پاتختی بگیره و بره سر خونه زندگیش. باید قبل از اون تاریخ وقت بگیرم.

دو سه روزه یه فکر توسرم افتاده که برم جراحی افزایش قد کنم.شنیدم که خیلی وحشتناکه.خب چی میشد که قدم 180 بود. یه چیزایی واسه متد گروتالر داینامیک شنیدم که میگن تا 40 سالگی جواب میده.نمیدونم میشه به این پکیجا اعتماد کرد.از امروز قرص ویتامین د3 روهمراه ناهارم میخورم.کاش بر میکشتم به سن رشد تا با برنامه و زیرنظر پزشک  قدم بلند میشد.اما اولویت الانم وزنمه که باید کم بشه. اگه این هیکلی که مثل بشکه شده رولاغر کنم ظاهرا قدمم بلندترنشون میده.

برای فردا لوبیا ماهیچه درست کردم.معمولا اندازه یه وعده بیشتر درست میکنم تا برای وقتایی که وقت یا حوصله ندارم غذا داشته باشم.

برم به درس و خونه زندگیم برسم 


بی برنامه و بی مسئولیت

امروز  دومین روز از تعطیلیه .

دیشب خانومی که قرار بود باهاش برم آموزش رانندگی(10 ساله که گواهینامه دارم  اما رانندگی نکردم) گفت فردامیخوای بیای ؟ گفتم اره و چه ساعتی ؟ منم برنامه ی فردامو که نوشتم این کارو اضافه کردم اما اون خانم تکست نداد که چه ساعتی . کلا درستجواب پیام هامو نمیداد . منم تصمیم گرفتم که دیگه جوابشو ندم و برم دنبال یه مربی دیگه. واقعا خجالت آوره .انگار مردم بیکارن که هر موقع این افراد دستور دادن کاراشونو انجام بدن. خیلی عصبانیم .اما مهم نیست تا اخر سال حتما اوکی میشم.فردا رو حسابی خودم تمرین میکنم.

ازامروز برنامه کاهش  وزنمو جدی دنبال میکنم تا عید به وزن هدفم برسم.

تایمی زیادی برای کنکورندارم.الانم تایم اموزش رانندگیمو میرم درس میخونم.به هر حال باید یه جوری جبرانش کرد.

ناهار هم یه چیز راحت مثل شامی کباب درست میکنم به صورت رژیمی

فایل های زبان روی هم مونده و باید تا آخر سال تمومش کنم

عصر هم باید بریم جایی مراسم تا شب هستیم .

خونه مرتبه خیالم راحته وکاری نیست .

یعنی تمیز نگهداشتن خونه کلی تو وقت آدم صرفه جویی میکنه