امروز دومین روز از تعطیلیه .
دیشب خانومی که قرار بود باهاش برم آموزش رانندگی(10 ساله که گواهینامه دارم اما رانندگی نکردم) گفت فردامیخوای بیای ؟ گفتم اره و چه ساعتی ؟ منم برنامه ی فردامو که نوشتم این کارو اضافه کردم اما اون خانم تکست نداد که چه ساعتی . کلا درستجواب پیام هامو نمیداد . منم تصمیم گرفتم که دیگه جوابشو ندم و برم دنبال یه مربی دیگه. واقعا خجالت آوره .انگار مردم بیکارن که هر موقع این افراد دستور دادن کاراشونو انجام بدن. خیلی عصبانیم .اما مهم نیست تا اخر سال حتما اوکی میشم.فردا رو حسابی خودم تمرین میکنم.
ازامروز برنامه کاهش وزنمو جدی دنبال میکنم تا عید به وزن هدفم برسم.
تایمی زیادی برای کنکورندارم.الانم تایم اموزش رانندگیمو میرم درس میخونم.به هر حال باید یه جوری جبرانش کرد.
ناهار هم یه چیز راحت مثل شامی کباب درست میکنم به صورت رژیمی
فایل های زبان روی هم مونده و باید تا آخر سال تمومش کنم
عصر هم باید بریم جایی مراسم تا شب هستیم .
خونه مرتبه خیالم راحته وکاری نیست .
یعنی تمیز نگهداشتن خونه کلی تو وقت آدم صرفه جویی میکنه
امروزبه لطف برفی که ازدیشب باریده اداره ها تعطیل شده و فرداهم به خاطر صرفه جویی تومصرف گاز تعطیله بعد هم جمعه.سه روز تعطیلی .خدا انگار میدونست که چیزی تا کنکور ارشد نمونده ومنم هنوز هیچی نخوندم .برام یک کم تایم جور کرد .الانم بعد ازمدت ها نشستم و دارم مینویسم و بعدش میخوام برم سراغ درسام.
هنوز دوماه از سال 1401 مونده و من فقطتونستم به یه هدف از اهداف امسالم برسم که اونم خریدن ماشین صفر بود.بقیه ی سال که کاملا بدون بازدهی گذشت .بایدتلاشمو بکنم تا این دوماه باقی مونده رو به نحو احسن استفاده کنم. الان بیشترین تمرکزم روی درس و کم کردن وزن تا 60 کیلو هست که امیدوارم تا آخر امسال بهش برسم.
بعد از هفت ماه برگشتم به اینجا
بالاخره اهداف امسالم تثبیت شد و اماده م برای شروع و انجامشون.
نوشتن خیلی مهمه .اینکه چی میخوای رو روی کاغذ بیاری و خردش کنی به کارای کوچیک و سعی کنی عادات خوب رو زیاد کنی و عادات بد رو کم ، حس خوشبختی رو تو وجود آدم به وجود میاره.مگه خوشبختی چیه ؟ اینکه حال دلت خوب باشه.درسته که عوامل بیرونی خیلی مهمن ولی اصل کار نیستن.
اسمم تو قرعه کشی ماشین در اومده .
یعنی اگر فامیل بفهمه میگن تو چیکار میکنی که دو روز قبل عید 13 پرو مکس گرفتی الان ماشین ثبت نام کردی و قراره بگیریش.
منم قراره در سکوت به همه ی این حرفا لبخند بزنم و هیچی بهشون نگم.
این که دیگه چرت و پرتای مردم درباره م اهمیت نداره یه موفقیت خیلی بزرگه.
امسال سال خوبیه.درسته خوب شروع نشد ولی اعتقادی ندارم که اگه عیدت همینجور باشه تا اخرسال هم همینجوریه.
+ یه کتاب دارم میخونم به اسم سه دختر حوا.از اون کتابایی که توش غرق میشی .شخصیت اول داستان خیلی شبیه خودمه.
+ از دیشب سریال جیرانو شروع کردم.معمولا فیلم ایرانی نمیبینم ولی فیلمایی که موضوعشون تاریخیه خیلی دوست دارم .
الانم دارم از سر کار این وبلاگو مینویسم برم به کارو زندگیم برسم.
دیدی ادم یه وقتایی نمیدونه چشه؟
انرژی و حوصله نداره هیچ کاری بکنه ، حتی کارای مورد علاقشو؟ دلش میخواد به زمین و زمان گیر بده؟بعد کل روزش همین جوری بگذره و اخر روز حرص بخوره که هیچ کار مفیدی نکرده ؟
دیروز همچین حسی بودم و از خودم بدم اومد