نوشته های یک مسافر
نوشته های یک مسافر

نوشته های یک مسافر

فیلم ایرانی

من معمولا فیلم ایرانی نمی بینم. اخه موضوعاتشون برام جالب نیس. فکر میکنم فیلم های طنز و کمدی ایران برای دیدن خوب باشه و بقیه ی موضوعاتش برای من جالب نیس.

چند وقت پیش تو وبلاگ یکی از بچه در مورد فیلم آذر خوندم . منظورش فیلم آذری بود که نیکی کریمی بازی کرده بود.

فیلم آذری که من گرفته بودم مال چند سال پیش بود و مهتاب کرامتی بازی کرده بود.یه زنی که شوهرش مرده و میخواد ازدواج مجدد کنه و یه بچه ی معلول ذهنی داره . روزی که میخواد عقد کنه هزارجور مشکل براش پیش میاد . اگه میخواین ببینین کلا  نشون میده زن بدبختیه . سینمای ایران هم فقط  رسالتش اینه که نشون بده زن یه موجود بدبخت و وابسته س.  نمیخوان فیلمی بسازن که به زنها یاد بده که برای اینکه خودشونو بسازن و به هیچ جنس مذکری نیاز ندارن . 

بگذریم....

یه فیلم دیگه دیدم به اسم خجالت نکش . طنز بود و جالب بود . شوهری که طبق حرف سیاستمداران عمل میکنه و یه بار به گفته ی خودشون کنترل جمعیت میکنه وخودشو عق.یم می کنه و رییس جمهور بعدی میگه بچه بیارید و دوباره خودشو عمل می کنه  وبچه دار میشه . زنش هم حامله که شده چون سن بالا بوده خجالت میکشه و نگران حرف مردمه .

(اصلا حال ندارم داستانو تعریف کنم )

+ امشب آهنگ جدید میاد از خواننده های مورد علاقه م . طبق معمول سالی یه آهنگ 


علی مردان خان

دو سه هفته ی پیش روز جمعه که معمولا اتاقمو مرتب می کنم یه کتاب صوتی تقریبا موزیکال گذاشتم چند سالی بود که میخواستم گوش بدم . 

اسمش علی مردان خان بود و فکر کنم مال قبل از انقلاب بود . داستان خانواده ای که بچه دار نمیشدن و در اخر با هر روشی که شده  صاحب یک پسر شدن.

علی مردان خان به خاطر تک بودنش و عزیز دردونه بودنش تبدیل شده بود به یه بچه ی گستاخ که همه از دستش کلافه بودن . معلم علی مردان خان پدر و مادر بچه رو مجبور می کنه که مدتی مسافرت برن تا بچه رو ادب کنه که این کار موثر بود و باعث شد علی مردان خان درست تربیت بشه . 

اما...

کم نیستن علی مردان خان های دوروبرمون 

یکیش برادر کوچیک من که از بس لوسش کردن الان یاغی شده و هر کاری بخواد می کنه و هیچ کس هم حریفش نمیشه . حتی وقتی بوی گند سیگار میده کسی چیزی بهش بگه شروع می کنه هوار هوار کردن و چیزی رو شکستن . 

باورتون نمیشه ولی دلم میخواد یه بلایی سرش بیاد که ماه ها بشینه تو خونه یا بیمارستان که حالیش بشه با وحشی بازی به هیج جا نمی رسه.

البته به مامان بابام گفتم که بچه کوچیکتون اخر و عاقبت خوشی نداره .

اصل ماجرا اینه که به بچه هاتون محبت کنید ولی لوس بارشون نیارین که پس فردا ازتون طلبکار باشن .

+ کاش جامعه و خانواده ها بدونن دارن چه نسلی رو برای آینده آماده می کنن. دهه شصتی ها که تو جنگ تموم شدن . ما دهه هفتادی ها که بدبخت شدیم. تو سری خوردیم از دهه شصتی ها و دهه هشتادیا واسمون شاخ شدن . دهه هشتادی ها هم که تو ایستاگرام مشاهده شون می کنین. 

آخر و عاقبت مملکت چی میخواد بشه ....

تغییرات خوب

اولین جلسه ی کلاس زبان که رفتم فکر می کردم که خیلی داغونم و هیچی نمی فهمم.اما دیدم نه  خیلی خوب میفهمم .

دیگه وقت نکردم کتابخونه برم که رفت واسه هفته ی دیگه.

درس هم رویه رو عوض کردم که تا اخر پاییز بتونم جزوه هامو تمم کنم و فله ای تست بزنم

خدا کنه این 20 درصد تاثیر مستقیم معدل هم منتفی بشه . وگرنه برای جبران معدل کتبی باید پول بدم و برم ترمیم معدل .

الان زندگیم یه کم از یکنواختی در اومده و خوشحالم

روزای خوب و بد

این روزا حالم هم خوبه هم بد 

یعنی بیشتر بده و بعضی وقتا خوب

بد به خاطر وضع مملکت و غرغرای خانواده به خاطر بی مسئولیتی خانواده ی همسر که این وسط به من چه ربطی داره !!!!! قشنگ حس می کنم که دیگه تو خونشون اضافه م .

اما دو جلسه باشگاه خوب بود

اولی رو ساعتشو اشتباه رفتم و دومی هم تشکیل نشد. ولی مربی اونجا با گیاهخوار بودن من خیلی حال کرده بود .

بعد باشگاه رفتم عضو کتابخونه شدم و کتاب گرفتم . اینم بهونه ی فرار از خونه .

 میخوام نمایندگی یه شرکت مواد غذایی رو بگیرم. امیدوارم مانعی سر راه نباشه.

کاش چیزایی که تو ذهنمه عملی بشه . 

کلاس زبان

دیروز رفتم  تعیین سطح 

45 مین  زودتر رسیدم . مسئولش کسی پیشش نبود واسه همین زود رفتم داخل. شروع کرد سوال پرسیدن . انگار از چشام و لکنت زبونم می خوند که استرس دارم. خوب جواب دادم. سوال پرسیدم ازش و از کتاب خوندم و ترجمه کردم و گفت کلاس زبان رفتی . ماجرای زبان خوندنمو گفتم که وقتی میخواستم برم راهنمایی مدرسه ی ابتدایی یه کلاس تابستونی گذاشت که حروف الفبای انگلیسی رو یادمون دادن. بعد هم تا اخر دبیرستان جز درسای دبیرستان زبان نخوندم. بعد رفتم دانشگاه و سال اول یه کلاس تو دانشگاه برگذار شد که قیمت و کتاباش خوب بود. ثبت نام کردم که از شانس بد کلاسا خورد به انتخابات ریاست جمهوری و کلا ده جلسه نشد کلاسی که رفتم .زبانی که از هلو و هاو ار یو شروع میشد رو یادمون میدادن. ( یکی نیس بگه یعنی دانشجویی که اومده دانشگاه این چیزا رو بلد نیس؟) بقیه ش هم به جاش رفتیم سراغ جبرانی های کلاس ای درسی که ساعت کلاسا با هم بود . ( درس واجب تره یا زبان؟) ترم دو رو ثبت نام کردیم که خورد به امتحانا و گفتن بعد از امتحانا. یکی نیس بگه بی شعورا من که باید برم شهرستان و دانشگاه خوابگاه به نرخ ازاد میده که نمی تونم بمونم. خلاصه رفتم برای اعتراض و صد و خورده ای پول سال 92 به fck رفت .گفتم پولو پس نمیدیم . تحصیل کرده ها اینجوری دزدی می کنن.

این ماجرای کلاس رفتن منه. البته به این مفصلی نگفتم براش ولی گفت عالی هستی و تا حالا این مدلی نداشتیم و منم کلی حال کردم.

اینم از این 2 سال طول می کشه تا مدرک زبانمو بگیرم

همیییین. 

کتاب سنگفرش هر جاده هم عالی بود بخونیدش حتما 

باشگاه هم از وسط هفته میرم و درس هم ارام ارام پیش میرم

دنبال یه کار پاره وقتم از صبح تا ظهر که کمه همچین  موقعیت 

فرانسه هم کم کم میرم جلو و برنامه های کامپیوتری هم در حال یادگیری ام.

با همه ی وجود چون شغل ندارم  حس یه ادم بی فایده رو دارم که 25 سال از عمرش هدر رفته