ماه تیر ماه جالبی بود
قسط و بدهی زیادی از خرداد برامون جور شد . من اول تیر به کارفرمام گفتم احتیاج فوری به حقوق خردادماه دارم . بهش برخورد و سروصدا کرد. درحالی که این ادم اول قرارداد و شروع کاری گفت هر موقع حقوقتو خواستی بگو .یه بار که نیاز داشتم اینجوری قشقرق به پا کرد . خب منم حقوق ماه کاری که تموم شده بود رو خواستم نه ماهی که هنوز اولش هستیم . حقوق خیلی کمتر از قانون کار هست و تازه بدون بیمه هستم . نیروی مفت کاری هستم در واقع .
گفتم این ادم خیلی رو مخه و اصلا شعور نداره . سر هر چیزی رو مخ میره . یه هفته ی بعدش گفتم من تا اخر این ماه بیشتر نمیمونم و فکر کارمند باشه . حالا کارمند خوب از کجا پیدا کنه؟ اومد بانک و پیش رییس دایره خواهش که بمونه . رییس هم گفت حقوقش خیلی کمه . حالا کاری ندارم .گفتم فکر میکنم . چند روز بعد رییس دایره بهم گفت میخوام اینجا نگهت دارم و کار فعلیت به درد نمیخوره قراره سفارشمو بکنه برای شرکت که اگر نیرو خواستن یه جورایی تو اولویت باشم (یعنی هنوزم قطعیت نداره ). گفتم فکر میکنم . البته من تا اخر شهریور دوباره قرارداد با کارفرمام بسته م که یه کارمند جدید بیاره برای اموزش .
حالا برنامه م اینه که تا اخر شهریور تو کار فعلیم باشم . درخواست برای شرکت بدم و درسمو بخونم هر کدوم شد برم سراغش .
من نصف تایم روزمو برای کاری میزاشتم که هیچ فایده ای برام نداشت و باهام بد برخورد میشد . میتونستم این تایم رو درس بخونم و شانس رشته و دانشگاه تاپ رو داشته باشم . به هر حال ...
50 روز تا کنکور مونده . منم فقط یه دور کتابای درسی رو خونده بودم. دیدم ای بابا نمیشه کتاب تست استفاده کرد. گفتم خب جزوه ی هر درس رو نوشتم . یه دور هم سطحی خوندم .رفتم ازمونای سراسری و تست های فصلی گزینه ی دو رو دانلود کردم که از مرداد شروعشون کنم . یه برنامه ی فشرده هم نوشتم که درسا تا هفته ی اول مرداد مرور کنم و تست های فصلی رو بزنم .
البته با این امتحان نهایی های وحشتناکی که خبرش میاد فکر کنم کنکور هم خیلی سخت باشه . اما باید امیدوار و مثبت باشم که از پسش بر میام
+ کتاب شازده ی حمام جلد اول و دومشو خوندم .عالی بود .
از بس تعطیلیای خرداد زیادن ادم بدنش به کم کاری عادت میکنه . ولی خوبیش ایه به کارای عقب افتاده م میرسم .
امروز که رفتم افیس دیدم کارمندا حلاشون گرفته س و یه خورده جو سنگینه . یعدا فهمیدم که یکی از کارمندا فوت شده حالا میگن مشکل فشار داشته و سکته ی مغزی کرده و بعضی ها میگن که خودکشی کرده . خشکم زده بود .ادم ساده و کم حرفی بود .اهل کمک کردن و تیز و فرز بود . دو روز قبل به من میگفت حقوقمون کمه و میخوام دندون درست کنم و یه جا بهم معرفی کن . اصلا باورم نمیشه که همون روز بمیره . خیلی سخته یه ادم مخصوصا جوون و با کلی ارزو یه دفعه بره زیر یه خروار خاک .
شنیده بودم کلی بدهی بالا اورده و فشار زیادی روش بوده . اون دیگه رفت اما خانواده ش روزهای سختی رو خواهند داشت .
خب . دو روز هم که تعطیلیم عالم و ادم میخوان مارو بکشونن جایی . به جناب همسر میگم یه کن رفت و اومدا رو کم کنیم تا من کنکورو بگذرونم میگه باشه و بازم ....
یه هفته س گیر داده که بیا ایران خودرو ماشین ثبت نام کن . بهش میگم این ماشینا یه برنامه ای دارن که میخوان با این قیمتا بدن میگه نه میخوان دهن ملت بسته بشه .
خاک تو سر ملتی که به گدایی و تو صف موندن و اشغال خریدن عادت کرده . هممونو اینجوری مشغول نگه داشتن .
این سه چهار روز بگذره . بی صبرانه منتظر یه مدت تعطیلی هستم . این روزا هم از نظر جسمی خسته م هم ذهنی .
دلم یه مسافرت میخواد تو دل طبیعت یه جایی که تا حالا نرفتم . یا یه کوهنوردی خفن .
منتظر یه روز خوبم ...
کار من با اینترنت و اتوماسیون و نامه زدن و این مزخرفاته . برای کارم احتیاج به مجوز هایی دارم که از تهران صادر میشه .برای این بخش مهمی که مجوز میده و کارش زیاده کل سازمان به اون بزرگی فقط دو نفرو گذاشته .دو نفری که فوق العاده خودخواهن و اگر سوال بپرسی زورشون میاد جواب بدن. یه خورده خنگ هم تشریف دارن مثلا بعضی موردها دوتا مجوز میخواد و فقط یه دونه مجوز میدن . برای اون یکی مجوز من به اختصار مثل خودشون علامت سوال پیغام میدم جالبه که خودشون هم هر چرتی با هر لحنی که بخوان تو متن پیام مینویسن ولی زنگ زدن به کارفرما که چرا این کارمندت علامت سوال میزاره . کارفرما هم میگه اونا بالادست ما هستن و میتونن لج کنن و کار ما رو عقب بندازن . خب اولا غلط میکنن . دوما من با ارباب رجوع مستقیم در ارتباطم وقتی همش میپرسه بیمه ش چی شد و به خاطر تاخیر تهران من باید چپ چپ نگاه کردنشونو تحمل کنم . خاک تو سر مملکتی که کارمندای یه سازمان به درد نخور با استفاده از پستشون میتونن زور بگن و باید تملقشونو بگی .چند ماه پیش یکی از همین کارمندا کارشو ول کرده بره ناهار بخوره در حالی که ساعت کارشون پیوسته و بعد از کلی معطل نگه داشتن من با عصبانیت میگه رفتم ناهار بخورم .کارد تو شکمت بخوره .طرف رو مخ من رفته تو رفتی غذا کوفت کنی . از طرفی همین سازمان یه یکی دیگه از شرکتا قرارداد داره . قانونا باید اخر اردیبهشت قرارداد تموم میشه ولی به خاطر کرونا دو ماه دیگه تمدید کردن. کاش بگذره که هر روز اعصاب خوردی واسه اعتراضاشون دارم.از ظهر تا حالا اعصابم خورده به هیچ کاری نرسیدم . نه غذا درست کردم ه در خوندم نه کارای خونه روانجام دادم فقط به خاطر یه مشت بیشعور . واسه ملت همیشه ناراضی. من چقدر احمقم که کلی انرژی و پیگیری واسه کسایی میکنم که لیاقت ندارن . خوبه مثل بقیه ی کارمندا بفرستمشون پی نخود سیاه ولی وجدان لعنتیم نمیذاره .اخرشم این مزدمه . نمها سوالی که ا این دنیا دارم اینه که چرا تو این موقعیت جغرافیایی و زمانی قرار گرفتم . چرا؟؟
+ نزدیک غروبه و یه روز بی بازده داشتم . یه کم ورزش کنم و یه دوش بگیرم . شاید حالم بهتر شد و به کارام برسم. شب هم برم بیرون یه هوایی بخورم .
به قول معروف : از ادمای این شهر(کشور ) بیزارم
بالاخره دیروز یه دور کتابا رو تموم کردم و از امروز تست و دوره رو شروع کردم. دیشب تا دیروقت بیدار موندم که طبق برنامه عمل کرده باشم .
خیلی هیجان زده م چون اولین کنکوریه که تونستم کتابو تموم کنم و به مرحله ی تست برسم .
به خاطر تعطیلات خرداد کارهام فشرده شده و باید به مشتریا زنگ بزنم . در کنارشم چند تا نکته درسی میخونم .
موج منفی انتقاد و دلسرد کردن و تمسخر در مقابله که چرا درس میخونی و سنت بالاس . اینجور وقتا میخوام همشونو با اسلحه سوراخ سوراخ کنم .
مقاومت در برابر این رفتار ها خیلی سخته . گاهی حتی به شک میافتم که این کار فایده ای داشته باشه . اما finally به این نتیجه میرسم حیفه اخر عمرم حسرت بخورم که چه کارایی رومیتونستم انجام میدادم و ندادم .
actually به این جمله خیل معتقدم : don't let other people tell you who you are .
+ وزنم به صورت قطره چکونی کم میشه . واقعا از بدترین مصیبتا وزن کم کردنه . اخ دلم میخواد روزی که مطمئن بشم با نتیجه ی عالی کنکور دادم . وقتم ازاد بشه و فعالیت های دیگه رو یاد بگیرم مثل برنامه نویسی و خیاطی و زبانهای مختلف .
من خیلی از عمرم رو هدر دادم .حساب که میکنم میبینم چه چیزایی که میتونستم یاد بگیرم و سهل انگاری کردم .البته این همه اموزشی که الان تو اینترنت هست قبلا نبود .
تنها دلخوشیم اینه هنوز دیر نیس و امروز شروع کردن بهتر از هیچ وقت شروع کردنه.
امروز سر کار نرفتم . یه خورده درد تو قفسه ی سینه سمت چپ و درد دست چپ و تنگی نفس داشتم. البته 5-6 سالی میشه که نفسم تنگه .
از اونجایی که نمیتونم مثل بچه ی ادم استراحت کنم ، دارم کارای عقب افتاده مو درست میکنم و درس میخونم . امروز و فردا اخرین کتاب هم تموم میشه و برنامه ی دوره و تستمو که دیشب تا 2/5 بیدار بودم ، نوشتم . درد گردن هم چند روزیه اضافه شده وتبدیل شدم به کلکسیون درد .
ناخونا و نوک مرغ عشق ابیمو اصلاح کردم . نمیدونم این بچه چرا اینقدر رشد نوک و ناخنش زیاده . با اینکه پدر نردبون تو قفسو با نوکش در اورده ولی با این حال نوکش بلنده .
این روزا یه کتاب میخونم به اسم شازده ی حمام . یکی از کارمندای بانک بهم قرض داده .خودش هنوز این کتابو کامل نخونده . یعنی هرجاییشو که دوست داشته خونده .
نویسنده ش یزدیه و خیلی صریح و ساده مردم وتاریخ اون زمان رو به تصویر کشیده .
چقدر دلم مجله ی دانستنیها میخواد . دوران دبیرستان چقدرشو میخریدم . شاید اشتراکشو بگیرم . به نظرم به درد همه سنی میخوره .
یعنی میشه به ارزوم که دانشمند شدنه برسم .