چند روز پیش داشتم خودمو ارزیابی می کردم که تو این 6 ماه چقدر عوض شدم و تو زمینه های مختلف چقدر بالا و پایین رفتم .
مهمترین عاملی که میتونم بگم باعث رشدم شد سر کار رفتنم شد . جدا از بحث مالی حقوق و دستمزد ، چقدر به زمینه های سرمایه گذاری و بیزنس علاقه مند شدم؛ مهارت هایی بود که قبلا بلد نبودم مثل اکسل که میتونم بگم صفر بودم و الان در حد معمول بلدم ؛البته که توسعه میدم و بیشتر یاد میگیرم و حتی در ادامه ش نرم افزار های پیشرفته تر رو یاد میگیرم . مهارت ارتباط با دیگران ، منی که از تلفن زدن و حرف زدن متنفر بودم . الان راحت میتونم با دیگران ارتباط برقرار کنم .
هنوز خیلی کار و مهارت هست که باید یاد بگیرم و ایمان دارم که هیچ وقت دیر نیست .
+روزهای کرونایی رو دارم پشت سر میذارم با مراقبت های زیاد . از شنبه اداره ها به روند قبلی برمیگرده یعنی تا ساعت 2 ولی با دو سوم کادر .
+درس خوندنم تند تر شده و میتونم به کنکور امسال خوشبین باشم اگر با این روند شروع بشه . هنوز تست زدنو شروع نکردم .از اول اردیبهشت تست زدنو شروع میکنم و کنارش درسای مونده رو تموم می کنم . و مهمتر از همه ازمون ها رو ملاک قرار میدم . برای کنکور امسال دو تا فرضیه س :1 - چون مدرسه ها تعطیل بوده و یه مقدار از مطالب درسی مونده پس کنکور اسونتره یا 2- بچه ها تو خونه وقت بیشتری داشتن پس تایم درس خوندنشون بیشتر بوده پس میتونه کنکور سختی باشه .
+تو سه هفته دو کیلو وزن کم کردم و انعطاف بدنم بهتر شده .پس معلومه رژیم و ورزش یه تاثیری داشته و از همه مهمتر حس سالم بودنه . مصرف گوشت قرمز رو کم کردم ، شاید حتی کم کم قطع کنم و چند ماهی میشه که گیاهخوری رو رها کردم به خاطر فشار اطرافیان . خب یه کم برنامه م اشتباه بود و به خاطر عروسی هیچی نمیخوردم که لاغر بشم . این اشتباه بزرگم نتیجه ی بدی برام داشت . مطمئنم که در اینده رژیم گیاهخواری رو دوباره ادامه میدم .
+هوای شهرمون به سرم زده . چرا تموم نمیشه این دوران بیخود . این دوران که تموم بشه سفر رفتن رو بیشتر تو برنامه م قرار میدم .لازم باشه از یه سری هزینه ها میگذرم و پولش رومیذارم برای سفر .حتی ممکنه کشور های دور و بر ایران هم برم .
+کتاب خوندنم بیشتر شده .خواهر شوهرم یه کتاب بهم قرض داده به اسم تولد در لس انجلس نوشته ی محمد عرب .انگار تو ماه عسل هم طرفو دعوت کردن . خب کتابای مذهبی نمیخونم یا بهتر بگم مذهب برام مهم نیس .این کتابو میخونم که نصفه ولش نکرده باشم . اصلا فکر نمی کردم محتواش اینجوری باشه .
+ با خوندن کتاب کلوچه خوشبختی بیشتر مصمم میشم که بیزنس شخصیمو راه بندازم . نویسنده کتاب هم برناردت جیوا هست.
این روزا مهمترین کارم توسعه ی خودمه .
به خاطر اضطرابی که به خاطر کرونا داشتم برای سال جدیدم برنامه ریزی نکرده بودم . باورم شده بود که قرار نیست زنده بمونم و ناامید شده بودم . ولی بعد از دو هفته گفتم خب که چی ؟ بیکار بگردم و اخبار مرگ و میرو دنبال کنم چه فایده ای داره جز اینکه خودمو نابود میکنم .
دیشب اهدافمو نوشتم .نصفشو نوشتم . خب اروم تر شدم . وقتی خودم محتاطانه رفتار میکنم پس نباید بترسم .وقتی قرنطینه رو رعایت میکنم به جز روزهایی که مجبورم برم سر کار .
درسته که مریضی خطرناکیه درسته همونجوری کشته میده ولی تو طول تاریخ خیلی از این مریضیا بوده .حالا هر جوری که به وجود اومده باید خودمون راه حلشو پیدا کنیم نه اینکه فقط بگیم فلانی مرد و خودمونو داغون کنیم.
اهداف جدیدم: درس -بدن سالم تر - دایت سالم که بیشتر حالت وجترینی داشته باشه - زبان یادگرفتن - مهارت های مختلف رو یاد بگیرم و دندونامو درست کنم و بیزنس شخصیم رو راه اندازی کنم و بیشتر مسافرت برم
هیچی برای ادم بهتر از مشغول بودن به کارایی نیس که باعث رشدش میشه و اجازه نمیده که در برابر دیگران ضعیف بمونه .
خوندن این لینک کمک بزرگی برای شناخت وضعیت فعلیمون هست . مبارزه با کرونا
سرکار رفتنمون هم شده با ترس و لرز .
نمی دونم که این ویروس تو وجود منم هست یا نه . فعلا که هیچ علایمی ندارم ..
خیلیا رعایت نمیکنن .
از اول پنهون کاری شد . بعد هم این ویروس جدی گرفته نشد تا اینکه تبدیل به فاجعه شد .
یه ذره همت و تلاش دسته جمعی کافیه برای ریشه کن کردن این ویروس . این مسافرتا و بیرون رفتنا خودمون و کادر درمان و پایه های سلامت رو از بین میبره .
نمیدونم لجبازی دولت واسه تعطیل نکردن بانکا و اداره ها چیه . از یه طرف به مردم میگن بیرون نیاین از طرفی هم در بانکا و اداره ها بازه . خب این مردم یا کارمند هستن یا ارباب رجوع .
هر روز که میرم سر کار جلوی در بانک کلی ادم بغل هم وایسادن . اجازه هم نمیدن که بیان داخل.توی پیاده رو فیش پر میکنن و میدن به انتظامات بانکا .
اخه این چه کاریه . اینا همش به خاطر نادونی یه مشت احمقه که این مملکت رو میچرخونن .
از ماست که بر ماست
قفل شدم روی دوتا اهنگ مرغ سحر و گل گلدون .
نزدیک ایام عید میشه حالم بد میشه .نمیدونم شاید چون بدترین اتفاقای زندگیم تو این موقع سال می افته .
حتی حوصله ی انجام کارای روتینمو ندارم . همینقدر پوچ . همینقدر سردرگم .
+ رفتیم تو لیست سیاه . غیرقابل تحمل ترین اوضاع و شرایط رو داریم تحمل میکنیم .
+ تنها سوالم : اخرش چی میشه ؟