برای عید نوروز امسال کلی ذوق داشتم .از خونه تکونی بگیر تا خریدای عید
ولی امروز تو اداره خبر فوت دایی جوونمو شنیدم . و الان دیگه دل و دماغ هیچی رو ندارم .
درسته مرگ حقه ولی چقدر؟؟؟ چند تا دیگه از جوونامون ؟؟؟
عاقبت رفتن تو کشتارگاه (بیمارستان لعنتی ای که هم داداشمو کشت و هم داییمو)
با این اوضاع و احوالی که تو مملکته هیچ رغبتی به زندگی نیست . ترامپ هم زد کل اقتصاد رو تحریم کرد. فکر نکنم تو دنیای سیاست کسی حال به هم زن تر از اون بوده .
میخوام امید داشته باشم به سال جدید ولی انگار قراره اتفاقای بدتری بیفته .
فکر کن چقدر مگه ظرفیت داریم . چند میلیون ادم دارن به خاطر حماقت و خودخواهی ادمای داخلی و خارجی نابود میشن که چی بگن حرفای ما درسته و اونا فلانن و بهمانن.
و اصلا براشون نابود نیس دارم مردمو نابود میکنن. شروع سال 2020 فاجعه پشت فاجعه بود .
چند دسته بودن مردم حالمو بد میکنه . ما مردمی هستیم که دیگه مملکتمون برامون مهم نیس فقط مثل کفتار همدیگه رو تیکه پاره میکنیم و بعد مثل لاشخور از جنازه ها هم دریغ نمیکنیم . سقوط اخلاقی و همه چی...
سقوط هواپیما و اتوبوس و ... سیل و همه چی باعث شده چهره ی مملکت خسته تر و نابود تر بشه . ولی هیشکی کاری نمیکنه و اگر حرکتی هست بر اساس منفعت و بدون هدف واحد هست .انگار هر کسی میخواد یا خودشو خالی کنه یا ذهنیت مردمو خراب کنه یا سرپوش بذاره رو همه چی و در اخر این مملکته که نابود میشه .
از فردا یترسم و از فرداها میترسم .اینکه نمیدونیم قراره چه بلایی سرمون بیاد . اینکه امنیت نداریم . چه ظاهری و چه باطنی.
و چه سخته ناامنی و سرگردونی
هیچی بدتر از خستگی مونده تو تن نیس. انگار با 1000 ساعت خواب هم جبران نمیشه .یه مسافرت 1 روزه رفتیم و این خستگی هم اضافه شد رو بقیه .
تو کارم روون تر شدم .الان نگرانی اصلیم کنکوره .که 188 روز دیگه بیشتر نمونده .
انکار 24 ساعت شبانه روز خیلی کمه .و از این ناراحتم که همه میگن تو که کاری نداری . این از هرچیزی بدتر ادمو میشکنه . جدیدا هم نمیگم که برنامه ها و هدف هام چیه . اطرافیانم فقط تو ناامیدی و مسخره کردن باهام همراهن. حتی اگر دارایی بخوام بخرم یا بفروشم دیگه به هیشکی نمیگم. ماه از ازدواجمون گذشته ولی هر دوتامون کلی پژمرده شدیم. ما هم مثل بقیه ی مردم . و کل جامعه داره زجر میکشه از بی رحمی و بی شرفیه یه عده ای .
مثلا ما دوتامون داریم از دندون درد میمیریم ولی نمی تونیم به خاطر هزینه ش بریم دکتر .فکر کن اون کسی که مریضی سخت داره و نمیتونه به درمون خودش برسه و باید ذره ذره اب بشه و بمیره.
الان فهمیدم که هر چی تو بچگی بهمون گفتن دروغ بوده . تو اینجا فقط نکبته که هست .سهم مردم ما فقط درده . البه اینم قبول دارم که خودمون هم به خودمون رحم نمیکنیم. شاید ما مردم ایران لیاقت یه زندگی مناسب و شایسته رو نداشته باشیم . شاید علتش فقط به خودمون بر میگرده . نمی دونم ولی هر چی که هست کاش فقط به خودمون بیایم .
+هممون دلمون خیلی پره ولی گلایه کردن که فایده ای نداره
روزای سختی رو گذروندم تو محل کارم. چندین بار میخواستم بگم که اصلا دیگه نمیام ولی گفتم هی دختر هنوز اولشه ..اول هر کاری سخته تحمل کن . ارباب رجوع عای مزخرف و حق به جانبو تحمل کن . حقوقش کمه میدونم ولی بالاخره که باید از یه جایی شروع کنی یا نه . و موندم تا بجنگم.
درسته که بعضی وقتا ممکنه یه پرونده ای رو ناقص بفرستم ولی سریعا سعی در جبرانش داشتم
بگذریم
جمعه ی این هفته ازمون دارم درسته که بازم نخوندم و علتش تنبلی و ضعف برنامه ریزی بوده و همینطور کمبود وقت اما با یه استراتژی جدید تا اخر سال همه ی کتابا و مباحث رو میخونم .
این روزا بیشتر روی غذا و ورزش و یوگا تمرکز میکنم .اخیرا دچار اضافه وزن شدم. چاقی پدیده ی روی مخ منه. باید تا عید حدود 4 تا 6 کیلو کم کنم. اول همه باید یه ترازو بخرم .
یه بدهی مالی سنگین داریم و منو همسر باید یه فکری به حالش بکنیم و این بدهی مدتیه که ارامشمونو به هم ریخته ولی چاره ای نیس . با این حال مطمئنم که جور میشه .
همسرم اصلا از لحاظ مدیریت مالی قوی نیس ،فکر کنم احتیاج داره که تو دخل و خرج ها حواسم بهش باشه و هر جور شده یه مقدار از حقوقشو پس انداز کنم.جوری که نفهمه.
زندگی سخته خیلی سخت . این سختی تو ایران خیلی بیشتره . و چقدر بده که جامعمون به این بدبختی عادت کرده و تبدیل به جامعه ای فقیر تو کشوری ثروتمند شده.
یک ماهه که میرم سر کار تو بانک ملی .زیاد کار جالبی نیس .چون از کارای اداری خوشم نمیاد .ولی برای داشتن سابقه ی کار رفتم تا رزومه م خالی نباشه .
یه صاحب کار گند و مزخرف دارم که دلم میخواد کیبوردو فرو کنم تو حلقش یا حداقل تو سرش خورد کنم. نمیدونم شاید روز اخر کارم این کارو بکنم :))))))
بعد از ظهر ها هم درس میخونم . سر کار رفتنم باعث شده که کمتر وقتمو هدر بدم و رو درسم تمرکز کنم . از برنامه ی ازمونام عقبم .خیلی زیاد .
زبان رو که یه جورایی بوسیدم گذاشتم کنار همینطور کتاب خوندنم کمتر شده . از این دو مورد خیلی ناراحتم.
دستاورد شغلم اینه که تونستم کمی اکسل که هیچی بلد نبودم رو یاد بگیرم و از همه مهمتر توانایی ارتباط برقرار کردنم با دیگران بهتر شده .
با اولین حقوقم میخوام یه ترازو بگیرم . اعصابم خورده نمیدونم وزنم چقدره . اصلا نمیتونم سایز و وزن کم کنم
یه برنامه ریزی اساسی لازم دارم .